vendredi 7 novembre 2014

پیش در آمد استاد امان منطقی شاعر نویسنده و کارگردان فرهیخته ایرانی به کتاب آیین اوستا نوشته سیاوش اوستا

پیش در آمد استاد امان منطقی شاعر نویسنده و کارگردان فرهیخته ایرانی به کتاب آیین اوستا نوشته سیاوش اوستا

امان منطقي
 (نويسنده: شاعر و كارگردان سينما)
   
    آقاي حسن عباسي (سياوش اوستاي) كنوني، از من خواسته‌اند مقدمه‌اي همراه اظهارنظر خود بر كتاب ( آئين اوستا) بنويسم. با اينكه به هيچ وجه خود را نسبت به اظهار نظر بر آثار ديگران ذيصلاح نميدانم. چه ميتوانم، كرد كه سخت گوشي ايشان سرانجام مرا وادار بكاري كرد، كه همواره از آن گريزان بوده‌ام.
كتاب آيين اوستاي آقاي «اوستا» «در حقيقت يك جزوه بود كه سالها پيش منتشر شده، و در همان زمان بوسيله‌ي ايشان به من اهداء شد. آنچه به ياد دارم اين است كه، مطالب آن جزوه بسيار فشرده و متراكم بود و زمينه‌هاي وسيعي را در بر ميگرفت. علاوه بر آن نويسنده از متن موضوع عنوان جزوه «آئين اوستا» خارج شده و بسياري موارد تاريخي ديگر را پيش كشيده بودند. آنهم موضوعاتي بسيار مهم.
اين جزوه شباهت به دايره المعارفي داشت، كه در آن بطور اختصار بر مفاد تاريخ‌هاي متداول نوشته شده بود از آنجا كه آن جزوه گنجايش ارائه‌ي اسناد و مدارك لازم را نداشت، اينطور به نظر ميرسيد كه مقداري از مطالب مندرجه، از كشفيات شخصي آقاي (سياوش اوستا) ميباشد.
فرصت «فرس ماژري چهل و هشت ساعته» كه جهت اظهار نظر برايم تعيين كرده بودند، كار را دشوار تر مي‌ساخت . نگارنده هرچه در ميان كتابها جستجو كردم جزوه‌ي «آئين اوستاي اهدائي» را براي بازخواني نيافتم، و چون آقاي اوستا گفته بودند، چاپ سوم كتاب مزبور تمام شده و فقط مقدمه‌اي آن باقي مانده است، ناچار در ساعت مقرر «آخر شب يكشنبه نهم ماه فوريه سال 2004» مطلب زير را با توجه به آنچه كه از متن جزوه به ياد داشتم  ‌در مهلت مقرر تهيه نمودم.
      در جواب تلفن شبانه‌ي آقاي اوستا كه درخواست ارسال مقدمه را نمودند اظهار داشتم.
-          متاسفانه مقدمه، نسبت به تعداد صفحات جزوه طولاني شده و ديگر فرصت تعويض و تلخيص آنرا ندارم.
ايشان با خوشحالي گفتند:
-          خيلي هم بهتر شد، زيرا چاپ سوم تاريخ اوستا به سيصد صفحه رسيده است!!
بنا بر اين اظهار نظر مخلص بشرح زير، مربوط به همان جزوه‌ي قبلي است و محفوظات چندسال قبل يعني از همان مطالعه‌ي چاپ اول است!! و من هنوز چاپ سوم سيصد صفحه ‌اي را، حتي رويت نكرده‌ام. چنانچه خوانندگان عزيز چاپ اول آنرا در اختيار دارند بهتر است مطالب زير را به آن الصاق فرمايند.

***
   
    در سالهاي اخير جنبشي شايسته‌ي ستايش، در ميان دانشمندان جوان ايراني خصوصا در داخل كشور، بوجود آمده است. هدف از اين رستاخيز ملي، مبارزه با تحريفات فرهنگي و تاريخي ايران كهن است كه بوسيله‌ي مورخين غربي در تواريخ گذشته، اعمال شده است. اين دانشمندان آثار ارزشمندي را براي آگاهي هموطنان به رشته‌ي تحرير در آورده‌‌اند.
مهمترين نكته‌اي كه در اين نشريات جلب نظر ميكند، احساسات ميهن دوستي و عشق به ايران است كه در لابلاي جملات نوشته شده در كتابها به چشم ميخورد.
آقاي «سياوش اوستا» هم همين راه را پيموده و مي‌پيمايند، توفيق ايشان را آرزو ميكنم. البته بعضي از گرايش‌هاي مكتبي و سياسي كه مورد طرح قرار گرفته ميتواند بعنوان عقايد شخصي ايشان محسوب گردد.
به گواهي تاريخ، «ايرانيان»، هرگاه در شرايطي قرار گرفته‌اند، كه روند فرهنگي و سياسي در كشورشان دچار تحويلي ناخواسته شده و امكان مبارزه مستقيم با فرهنگ تحميلي را نداشته‌اند با يك پرش بلند به تاريخ كهن خود مي‌پيوندند. دوباره نام زرتشت و كوروش و داريوش بر زبانها جاري ميگردد، شكل قره و هره و نقشه‌ي ايران زينت لباسها ميشود، افتخارات دوران گذشته پيش كشيده شده، اشعار شاهنامه‌ي فردوسي زمزمه ميشود و سخن از «خرد» و خردگرائي به ميان مي‌آيد. نامهاي كودكان با استفاده از شخصيت‌هاي اساطيري انتخاب ميگردد و حتي نام شركت‌ها و موسسات تجاري و شخصي رنگ ملي ميگيرد.
به گواهي تاريخ ايرانيان در مقابل هر نوع شكست نظامي و تهاجمي فرهنگي، با شهامت وپافشاري به مقابله برخاسته و زندگي تازه‌اي را با شكوفائي و درخشندگي بيشتري آغاز نموده‌اند. معني اين خيزش فرهنگي و ميهني، مقاومت در برابر خطري است كه مليت ايراني را تهديد ميكند.
با تجربه تحليل تاريخ (ده هزار ساله‌ي) كشورمان به نكاتي جالب برخورد ميكنيم كه راز ديرپائي و جاودانگي ايران را روشن ميسازد. اكنون با يك بررسي كوتاه و متناسب با ظرفيت اين كتاب به شرح دلائل اين «پيوند ايرانيان» با دوران كهن خود اشاراتي ميكنم.
كشور ما (ايران) با سابقه‌ي فرهنگي بسيار كهن، داراي چهار دوره‌ي مشخص و جداگانه‌ي تاريخي به شرح زير است:

دوري اول تاريخ ايران از دوازده هزار، تا هفت‌هزار سال پيش
      دوره‌ي اول، كه در كتب باستاني ايران مانند (اوستا بن دَهش گزيده‌هاي زاد اسپرم مينوي خرد و روايات پهلوي و ساير متون پهلوي)، آمده و خلقت جهان، در دوازده هزار سال پيش، و نخستين آدم و شاه ايران «كيومرس» متعلق به ده هزار سال قبل ذكر شده است و قديمي ترين جغرافياي تاريخي و اساطيري جهان محسوب ميشود، كه تاكنون كشف گرديده و به زبانهاي مختلف مورد ترجمه قرار گرفته است.
      كتيبه ها و آثار كشف شده در دهه‌هاي اخير مويد مفاد اين آثار گرانبها ميباشد. در اين آثار، جغرافيا و تاريخ جهان از آغاز خلقت عالم، بوسيله‌ي (اورمزد هرمز) شرح داده ميشود و مهم اينجاست كه در كليه كتب مذهبي اديان بزرگ «اوستا توراه كتاب مقدس و بالاخره قرآن) موارد تاريخ اساطيري اين آثار، با تفاوتي بسيار اندك عينا نقل شده است.
      ماجراي طوفان نوح بهشت و دوزخ اسكندر ذوالقرنين و عبور از ظلمات در جستجوي آب حيات و زندگي جاويدان عينا در آثار كهن ايران ذكر شده و فقط نام قهرمانان اين حوادث تغيير يافته.
       در آن دوران بسيار دور، تاريخ زمانهاي كهن را به (هزاره‌ها) تقسيم كرده و هر هزاره را سرآغاز يك تحول عظيم در سراسر عالم محسوب داشته‌اند. در ضمن هر هزاره را با نام مشخصي نام گذاري نموده‌اند. در اين تقسيم بندي اشاره ميشود كه:
-   «... در هزاره‌ي هفتم اهريمن بر زمين تاخت و زمين به هفت پاره بگسست و هرپاره را اقليمي خواندند كه در پهلوي «كشور» خوانده ميشود، پاره‌اي كه به اندازه‌ي همه‌ي شش پاره‌ي ديگر بود در ميان، و شش پاره‌ي ديگر در پيرامون آن قرار گرفت................................ پاره‌ي بزرگ ميانه را (خونيرث)1 و (ايرانشهر) نام نهادند...... از «مَشي» و «مَشيانه» نخستين زن و مرد جهان و نژادهاي گوناگون و گونه‌هاي مختلف آدمي پديد آمد كه شش نژاد و گونه از آنها در «خوني رس ايرانشهر» ساكن شدند ....»
منظور از اين اشاره‌ي تاريخي ذكر اين موضوع بسيار مهم است كه نام «ايران» و «ايرانشهر» حداقل بيش از ده هزار سال سابقه‌ي تاريخي دارد. «اين نكته را همين جا داشته باشيد تا درباره آن گفتگو شود»
بنا بر اين نخستين دوره‌ي تاريخ ايران شامل اين دوران يعني از هزاره‌ي اول «دوازده هزار سال پيش تا هفت هزار سال قبل ميلاد مهر يا ميترا» ميشود.
در اين دوران سراسر خاك اروپا هنوز در زير توده‌هاي عظيمي از يخ مدفون بوده و نژاد‌هاي آدمي فقط در «خوني رس ايرانشهر» زندگي ميكرده‌اند. نام‌هاي شش كشور كه در پيرامون «ايرانشهر» قرار داشته به شرح زير ثبت شده، و شاهان پيشدادي و كياني بر آن «هفت كشور» داوري ميكرده‌اند. تاريخ به وجود آمدن اين كشورها در كتاب مجمل التواريخ و القصص چنين آمده است:
«هفت كشور نهاده‌اند آباد عالم را، وزمين ايران در ميان و ديگرها پيرامون آن پري سان.... نخستين كشور هندوان است دوم كشور تازيان است سوم كشور بربريان است چهارم ايران شهر است پنجم كشور روموسقلاب ششم كشور خزر و ترك و هفتم چين و تبت.
حد زمين ايران كه ميان جهان است از ميان رود بلخ است، از كنار جيحون تا آذرآبادگان و ارمنيه تا به قادسيه و فرات و بحريمن، و درياي پارس و مكران تا به كابل و طخارستان و طبرستان و اين سره‌ي زمين ايت و گزيده‌تر.
در اوستا نام اين هفت كشور بشرح زير آمده است:
ارزهي Arzahi «در آثار پهلوي بجاي ارزهي، ارزه نوشته شده و اين بخاطر لهجه هنديان ميباشد كه در پايان اغلب واژه‌ها پسوند «هي» را اضافه ميكنند»
خونيرث «خوني رس» Khvanirath
سَوَهي Savahi «در آثار پهلوي نوشته شده، اسوه»
فرد ذفشو Faradazafshu
ونيري ارشتي Veiryarshti
ويد ذفشو Vidazafshu
و نور و جرشتي Vourudjareshti
همچنين در فرگرد بيست و نهم «بن دهش» از هفت كشور نام برده شده و اضافه گرديده كه در هر يك از يك كشروها داراي يك «رَد»2 بوده‌اند و اسامي اين ردان قيد گرديده . در اين اسناد تاكيد شده كه «رد» كشور خوني رس، يا ايرانشهر «زرتشت» بوده است.
از آنجا كه اين مطالب كه در «بن دهش Bon Daahesh» آمده است و معني نام اين كتاب بسيار كهن «بنياد بخشش و عطاي» اورمزد ميباشد و زمان اين رويدادها مربوط به آغاز آفرينش عالم است، معلوم ميشود كه نام و آئين زرتشت سابقه‌اي بسيار قديمي‌تر از «شت اشو زرتشت» پيامبر بزرگ ايران و «فرزند دغدو» دارد كه زرتشتيان عالم زاد روز آن بزرگوار را «خرداد روز» فروردين ماه يزدگرد باستاني «نه يزدگرد ساساني» اول هزاره‌ي دهم و برابر با هزار و هفتصد وشصت سال قبل از ميلاد حضرت عيسي ميدانند.3
دراين دوران اول، پيشداديان و كيانيان بر «ايران زمين» و هفت كشور ، پادشاه بوده‌اند و كيومرس نخستين پادشاه ميباشد.
در اوستا از كيومرس به عنوان نخستين بشر و نخستين پادشاه ياد شده است:
«..... فروهر كيومرس پاك را مي‌ستائيم.... «نخستين كسي كه به گفتار و آموزش‌هاي اهورامزدا گوش فرا داد، از او خانواده‌ي كشورهاي آريا «ايران» و نژاد آريا بوجود آمد.
فردوسي بزرگ در شاهنامه از كيومرس چنين ياد ميكند:
كيومرس شد بر جهان كدخداي         نخستين به كوه اندرون ساخت جاي
سرتخت و بختش برآمد زكوه            پلنگينه پوشيد خود با گروه
از او اندر آمد همي پرورش                كه پوشيدني نه بد، و نه خورش
حكيم توس در اين ابيات اشاره ميفرمايد كه:
(كيومرس، غارنشيني را آغاز كرده و لباس او و يارانش از پوست پلنگ بوده و قبل از او آدميان لباسي بر تن نداشته و شيوه‌ي تهيه غذا را نمي‌دانسته‌اند.4

دوره‌ي دوم تاريخ ايران از هفتهزار تا دوهزار و پانصد سال پيش
      آثار كهن تاريخ ايران در يورش وحشيانه‌ي اسكندر گجسته بسرقت رفته، و نسخه هاني از آن به يونان فرستاده شده و بوسيله مترجمين يوناني «كه تمدن و دانش را طي دويست سال گذشته از ايرانيان آموخته بودند» ترجمه شده است.
      متاسفانه اين مترجمين به علت ناآشنائي به علوم مختلف در آنزمان نتوانسته‌اند اين آثار را به درستي ترجمه كنند. در اين برگردان‌هاي ناشيانه نه تنها اصول و بنياد علوم مختلف از ميان رفته بلكه شيوه‌ي عددنويسي «هندسي» ايرانيان را نتوانسته‌اند بياموزند.
      عددنويسي هندسي كه بار ديگر، بوسيله‌ي دانشمند بزرگ ايراني «خورزمي» سي‌سال قبل از درگذشتش كشف شد. (سال سيصد و پنجاه و هفت قمري برابر با سيصد و چهل و شش شمسي و نهصد و شصت و نه ميلادي)، متاسفانه بوسيله‌ي مورخين غرض ورز غربي كه همواره از به ميان آوردن نام «ايران» در هراسند،5 بعلت تشابه تحرير با رسم الخط فارسي در ميان دو واژه‌ي «هندسي و هندي» در تمام كتب خارجي «عدد نويسي هندي» نوشته شده در حاليكه در آثار هنديان تا چهار قرن پيش، شيوه عددنويسي بصورت اشكال بوده و عددنويسي هندسي از قرن شانزدهم ميلادي در هندوستان آنهم از طريق هنرمندان ايراني متداول شده است.
      ايرانيان از دوران به قدرت رسيدن قوم سومري در ايران، با دو نوع عددنويسي آشناي كامل داشته‌اند. نوع اول بصورت دهگاني براي تمام محاسبات در امور جاري كشور و نوع دوم عدد نويسي ششگاني براي محاسبات علوم وجومي.
      لازم به يادآوري است كه در آن دوران پيشرفت‌هاي حيرت انگيزي در ايران زمين در امور نجومي شده بوده. آنها سال شمسي را سيصد و شصت و پنج روز، با محاسبه‌ي سالهاي كبيسه تعيين كرده بوده‌اند و علاوه بر آن هر سال را دوازده ماه و هر روز را بيست و چهار ساعت، هر ساعت را به شصت دقيقه و دقيقه را به شصت ثانيه و هر ثانيه را به شصت واحد يك شصتم ثانيه، تقسيم كرده بوده‌اند. ضمناً فرمولي براي تبديل اين دو شيوه عددنويسي به يكديگر وجود داشته كه اخيراً اين فورمول كشف شده است.
      عددنويسي فارسي هندسي را «لئونارد و داوينچي» در سال هزار و دويست ميلادي از مسلمانان اسپانيائي مي‌آموزد و موفق به تبديل آن به حروف لاتين ميگردد، ولي كليساي رم اين نوع عدد نويسي را كفر و الحاد اعلام داشته و ترويج آن ممنوع ميگردد!!
      سخن از حمله‌ي اسكندر و به تاراج رفتن كتاب‌هاي بيشمار علمي، طبي، رياضي‌ و نجومي و ساير علوم، از جمله آئين سخنوري، كشور داري «شعر ، موسيقي و ..... نزد ايرانيان بود. خوشبختانه در كشفياتي كه در نيم قرن گذشته بوسيله‌ي كاشفين آمريكائي در تپه‌ي سيلك كاشان و فيروزآباد فارس و تل دزفول صورت گرفت ، بسياري از اسرار نهان شده از پرده‌ي اسرار خارج شده است تا آنجا كه «لوئي گارنه» محقق فرانسوي در كتاب خود مي‌نويسد:
-          «يونانيان حداقل دوهزار سال تاريخ علوم را به عقب كشيدند.»6
غارت آثار علمي و كتاب سوزاندن اسكندر و اختفاي حقيقت در دوران حكومت سلوكيدها و حتي اشكانيان ادامه داشته است.
      پس از ترجمه‌ي آثار مكتوب ايراني به زبان يوناني اصل كتابها در «دژنبشت» مخفي ميماند. ولي پس از تسخير يونان بوسيله‌ي روميان اين كتب بدست فاتحين رومي مي‌افتد ولي باز هم از افشاي اين راز جلوگيري به عمل مي‌آيد.
      در دوران پادشاهي بلاش اول (54 تا 78 ميلادي) به جمع آوري «اوستا» اقدام شد، و در زمان اردشير بابكان بنيان گذار سلسله‌ي ساساني در ايران (222 تا 240 ميلادي) با مرمت و اصلاح و ياري تنسرTansar هيربد هيربدان به پايان رسيد.
      درباره‌ي كتاب اوستاي باستاني و ساير كتب علمي و تاريخي ايران در كتاب «زين الاخبار» كه در زمان سلطنت عبدالرشيد پسر مسعود غزنوي، بوسيله‌ي ابوسعيدعبدالحي بن الضحاك بن محمود يزدگردي نوشته شده چنين آمده است:
      «..... سكندر ابن فيلقوسپادشاهي بگرفت و از ايرانيان بسيار بكشت و جايهايشان را ويران كرد و حصارهاي ايشان كند و خراب كرد، علم‌هاي 8 ايشان كه مرا ايشان را هاربدان 9 خوانند همه را بكشت و كتاب‌ها كه اندر دين مغان زرتشتي بود همه بسوخت و آنچه در طب و نجوم و حساب و ديگر علم‌ها بود، فرمود تا آنهمه را ترجمه كردند و به روم فرستاد و همه گنجهاي ملوك ايران را برداشت . آنچه حمل توانست كرد، حمل كرد و به روم فرستاد و آنچه نتوانست هم به ايرانشهر، اندر زمينهاي بيابان و كوه‌ها و جاي‌هاي محكم دفن كرد و گنجها ساخت و طلسم‌ها كرد، كه كس را دست بدان نرسد و به استخر رفت و آنجا مردم بسيار گرد آمده بودند از روزگار هماي بنت بهمن و جائي بو دكه آنرا دژ نبشت گفتندي يعني دارالكتب اندروي بسيار كتاب ود از علم دين زرتشتي و فلسفه و حساب و هندسه و هر علمي. اسكندر بفرمود تا آنهمه ترجمه كردند و بروم فرستاد و فرمود به مقدونيها بنيادند و آن مجهولان مانده بود اندر زاويه‌هاي ولايت ............. (ص 17)
      «................. شاپوربن اردشير10 ............. قصد قسطنطنيه كرد و چون اهل آن ناحيت بشنيدند كسان اندر ميان كردند و با وي صلح كردند و گزيد11 بر ايشان نهاد.
      و كتابها كه اسكندر به روم برد و ترجمه كرد، آنهمه كتاب‌ها را قسطنتين12 ملك بر ستوران بار كرد و به نزديك شاپور فرستاد بر وجه هديه .....(ص 22)13
      متاسفان اين كتابها كه در كتابخانه‌ي بزرگ دانشگاه گندي شاپور، به اضافه‌ي هزاران كتاب ديگر موجود بود در زمان سلطه‌ي اعراب همه سوزانده‌ شد و بار ديگر تاريخ ايران كهن و ساير علوم ايرانيان از ميان رفت.
      متاسفانه جنون وحشيانه‌ي سوزاندن كتابخانه‌ها، بزرگترين مصيبت براي عالم بشريت، خصوصا بوده  است و پس از اعراب هم مغولان و ساير ديوانگان صاحب قدرت، بارها به سوزاندن كتابخانه‌ها و كتب ايراني اقدام نموده‌اند.
      همانطور كه اشاره شد كشفيات نيم قرن گذشته پرده از اسرار تاريخي ايران برداشت وآثار بجاي مانده از ايرانيان در مناطق شاخ شمالي خليج فارس تا اعماق دشتهاي ميان رودان ( بين النهرين كنوني) و مناطق شوش و دامنه‌هاي كوه‌هاي زاگرس (زاج رس = زاغ رس ، به معني خاك رس سفيد و زرد ميباشد) كه متعلق به هفتهزار و پانصد سال پيش بوده ، تاريخ اين دروه‌ي ايران را روشن ساخت.
      با بررسي حوادث مهم اين دوره متوجه ميشويم، مردم ايران طي قرن‌‌هاي متمادي حوادث تلخ و شيرين زيادي را تجربه كرده‌اند. فتوحات سرداران بزرگ در اين سرزمينها، همچون اقوام آريائي، كلداني، سومري، آكدي، بابلي، آسوري ، ايلامي و گسترش دامنه‌ي جهان گشائي آنان انگيزه‌هاي مهر ورزانه و انسان دوستانه، بويژه در آئين‌هاي زرواني و مهرستاني «ميترائيسم» و از سوي ديگر و متعاقب آن پيروزيها و شكستهاي دين گرايان زياده رو، موجب جنبشهاي ثمر بخشي در ايران زمين گرديده، كه نمونه‌ي درخشاني از آن «ستل معروف حمورابي» متعلق به چهل و دو قرن گذشته است كه در «شوش» كشف شده، قوانين حمورابي آنچنان قانون گرايانه و بشر دوستانه است كه بعضي از مواد آزادي بخش آن هنوز در بسياري از كشورهاي مشرق زمين و بعضي از كشورهاي غربي مورد اجرا قرار نگرفته است.14
      جدال اخير و شر در ميان رودان «بين النهرين» همچنان تداوم مي‌يابد و منجر به ظهور شت اشو زرتشت در دو قرن پس از حمورابي ميگردد15 و بالاخره نماد راستين افكار زرتشت با ظهور كورش بزرگ عالمگير ميشود و سرفصل تازه‌اي در تاريخ جهان گشوده ميگردد.



دوره‌ي سوم تاريخ ايران از دوهزار و پانصد سال پيش تاكنون
      با ظهور كوروش بزرگ (584 تا 530 قبل از ميلاد) دگرگوني‌هاي بسيار مهمي در تاريخ جهان بوقوع پيوست. در آنزمان تمام قاره‌ي آسيا كه «قاره‌ي جعلي اروپا!!) هم جزو همين قاره محسوب ميگردد16 جزو قلمرو ايران بوده است (از جمله تمام جزاير و شبه جزاير درياي اژه «بحرالجزاير» و سرزمين‌هائي كه دويست و پنجاه و دو سال پس از كوروش بزرگ، براي اولين بار در تاريخ براي بخشي از آن كه تحت تسلط فيليپ دوم «پدر فرضي اسكندر» درآمد، نام (يونان به آن مناق داده شده.17
      پس از درگذشت طبيعي كوروش بزرگ 18 خبر اين حادثه مخفي ميماند و تامدتي، هيچگونه بي‌نظمي در امور كشور و همچنين وضعيت نيروهاي رزمي پيش نمي‌آيد، «كمبوجيه پسر كوروش» به ايران باز مي‌گردد و «برديا، برادر بزرگتر او» امور مملكت را در دست داشته است.
      سه سال بعد كامبوجيه مصر را تسخير ميكند ولي حوادثي كه پس از آن روي ميدهد و منجر به انتخاب داريوش كبير «از سوي انجمن مهستان» براي سرو سامان دادن به وضع جهان در آن روزگار ميشود، خود به بحث فراوان نياز دارد، زيرا حقايق زيادي دراين باره در پرده‌ي ابهام باقي مانده است.
      از آنجا كه مورخين غربي قصد پنهان كاري در تاريخ ايران را داشته‌اند بسياري از حوادث واقعي در اين دو هزار و پانصد سال مورد ترديد است و به همين مناسبت بين مورخين غربي در طول زمان اختلاف نظرهائي وجود داشته كه هنوز هم ادامه دارد.
      سخت كوشي مورخين غربي از زمان فتنه‌ي اسكندر گجسته تا قرن حاضر آنچنان مصرانه تداوم يافته كه تاريخ دوران «هخامنشيان، سلوكيدها، و اشكانيان» دوهزار و سيصد سال براي ابن مقفع و محمدبن جهم برمكي و زاويه پسرشاهويه و در ساير كتابهائي كه در مورد ملوك عجم، نوشته شده، نامي از پادشاهان اين سلسله‌ها به ميان نمي‌آيد و بالطبع در شاهنامه‌ي ابوالمحمد بلخي، شاهنامه ابوعلي بلخي، شاهنامه ابومنصور محمد ابن عبدالرزاق، شاهنامه منظوم مسعودي مروزي، شاهنامه منظوم دقيقي و تمام شاهنامه‌هاي «منثور و منظوم» كه قبل از فردوسي توسي تهيه شده، نامي از اين سه سلسله‌ي بزرگ در ايران برده نشده و تمام شاهنامه نويسان، تاريخ ايران را از پادشاهي «كيومرس» آغاز كرده و به پادشاه زمان خود ختم نموده‌آند.
      در شاهنامه‌ي فردوسي كه از تمام شاهنامه‌ها دقيق‌تر و «حكيمانه‌تر» به نظم در آمده از سلسله‌هاي هخامنشي و سلوكي 19 نامي برده نشده است. فردوسي تنها از اشكانيان در بيست بيت ياد كرده و نام ميبرد و همين بيست بيت نشان ميدهد كه حكيم توس با تاريخ اين سلسله آشنائي كامل داشته و بدون ترديد به دليل توافقات سياسي سلطان محمود غزنوي با خلفاي عباسي كه از تمام نهضت‌هاي انقلابي ايران به نوعي پشتيباني و حمايت ميكرده و از نفاق و تفرقه افكني در ميان آنان سوء استفاده مينموده‌اند!، فردوسي احتمالاً از ذكر اين وقايع چشم‌پوشي كرده است.
      «نگارنده تحقيقات بسياري در اين زمينه كرده است و احتمال تغيير دادن اشعار شاهنامه بوسيله‌ي آن حماسه سراي بزرگ وجود دارد. چنانچه عمري باقي باشد نسبت به چاپ آن اقدام خواهد نمود
      فردوسي توسي تاريخ ايران را از پادشاهي كيومرس شروع كرده و به «دارا» پسر «داراب» ختم ميكند، ولي قبل از شرح كوتاه پادشاهي «دارا»، از پدرش «داراب» ميگويد كه با «روشنك» = «ركسانا» دختر «فيلقوس رومي» ازدواج كرده و روشنك باردار شده و «اسكندر» در روم متولد ميگردد. به اين ترتيب، اسكندر از نسل اسفنديار پسر گشتاسب و ايراني قلمداد ميگردد. سپس در شاهنامه تبديل به اسكندر ذوالقرنين ميشود در اين قسمت ماجراي جستجوي آب حيات و رفتن به ظلمات و ساير افسانه‌هاي ايراني مانند «گيل گمش، مربوط به زمان فرمانروائي قوم سومري در ايران»، با تغييراتي اندك به نظم درآمده، با بعضي از فتوحات اسكندر ادغام ميشود و بالاخره با مرگ اسكندر، قسمت اساطيري شاهنامه به پايان ميرسد و آنگاه معمار توس، بيست بيت درباره‌ي «اشكانيان» سروده و به سلسله‌ي ساساني ميرسد كه تواريخ اين دوران چارصدساله با تواريخ ايران همسان و هماهنگ است، با كشته شدن يزدگرد ساساني شاهنامه خاتمه مي‌يابد.
      يكي از موارد مهم در شاهنامه‌ي فردوسي استفاده از نام پادشاهان اشكاني براي قهرمانان ملي و حماسي ميباشد.
      پس از نظم شاهنامه مبناي تاريخ ايران دقيقاً، مفاد شاهنامه‌ي فردوسي ميگردد و ساير مورخين ايراني از قبيل: ابوريحان بيروني طبري مسعودي و ديگران كم و بيش، از هفت كشور و پادشاهي كيومرس برآنها نام برده‌اند، و همچنان از سلسله‌ي هخامنشي و سلوكيدها سخني به ميان نيامده اما از اشكانيان و نام پادشاهان اشكاني بطور خلاصه و اختلاف منقولات ياد شده است.
      اين پنهان كاري‌ها تا اواخر قاجار باقي ميماند و تواريخ مربوط به ايران در آن ايام از پادشاهي كيومرس آغاز شده و با نام و تمثال احمد شاه قاجار خاتمه مي‌يافته است. «البته با حذف نامهاي همان سه سلسله‌ي بزرگ».
      در گيرو دار انقلاب مشروطيت و فرار و تبعيد روشنفكران و آزاديخواهان به كشورهاي ديگر آشنايي ايرانيان با زبان و فرهنگ اروپائي، و همچنين دسترسي آنان به كتب و تواريخ غرب، توجه بعضي از آنان به دوران شاهنشاهي هخامنشي جلب ميگردد. عجب اينجاست كه نام اين پادشاهان و خدمات هخامنشيان، خصوصا كوروش كبير به قوم يهود، در كتاب عهد عتيق «توراه» با درخشندگي خاص و سپاسگزاري فراوان. سخن رفته است، ولي از سوي يهوديان ايراني كه كوروش بزرگ را در حد يك پيامبر مورد ستايش قرار ميدهند در مورد شناساندن اين سلسله بزرگ به ايرانيان اقدامي صورت نگرفته است.
      «فريدون آدميت» در كتاب خود درباره‌ي «آقاخان كرماني» كه در زمان وليعهدي محمدعلي شاه قاجار به طرز فجيع و ناجوانمردانه‌اي به قتل رسيده، ياد ميكند كه ضمن يك سخنراني براي آزاديخواهان ايراني از اين سلسله‌ي نامدار مطالبي ايراد ميكند، ولي سرگذشت كامل اين دودمانهاي بزرگ براي عموم مردم ايران مكتوم باقي ميماند و در كليه كتابهاي درسي از همان اسامي پادشاهان نام برده شده در شاهنامه فردوسي ياد ميشود.
      ناگهان حادثه‌اي بزرگ در تاريخ ايران روي ميدهد و در سال يكهزار و سيصد و يازده شمسي، هفتمين سال پادشاهي رضا شاه فقيد، كتاب بزرگ «تاريخ ايران باستان» تاليف شادروان «حسن پيرنيا (مشيرالدوله سابق) در سه جلد، شامل دوهزار و دويست و هفتاد و سه صفحه و چهل و چهارتصوير و دو نقشه منتشر ميگردد.
      اين نويسنده ‌ي توانا سالهاي زيادي از عمر گران بهاي خود را صرف ترجمه و مقابله‌ي تواريخ مختلف نموده و نتيجه‌ي زحمات طاقت‌فرساي او همين تاريخ ايران باستان است كه به هم ميهنان خود تقديم نموده است.
      مشيرالدوله، حسن پيرنيا، علاوه بر زبان و ادبيات فارسي و عربي به زبانهاي روسي و فرانسه تسلط كامل داشته است. او در چهارده سالگي پس از پايان تحصيلات متوسطه، به روسيه رفته و تحصيلات نظامي و سپس رشته‌ي حقوق را در دانشگاه مسكو به پايان ميرساند و پس از اتمام تحصيلات، وابسته‌اي سفارت ايران در پطرزبورگ ميشود و از سال 1899 ميلادي به ترتيب مشاغل مشروحه زير را عهده‌دار ميشود:
      منشي وزير امور خارجه رياست كابينه وزارت امور خارجه منشي مخصوص صدر اعظم با لقب مشيرالملك ابتكار و همكاري در تاسيس مدرسه‌ي علوم سياسي رياست و استادي در مدرسه‌ي سياسي مترجم مظفرالدينشاه در اروپا سفير ايران در پترزبورگ شركت در تدوين قانون اساسي ايران در آغاز مشروطيت دريافت نشان سن ژرژ از ادوارد هفتم پادشاه انگلستان وزير امور خارجه در كابينه‌ي ناصرالملك وزير دادگستري نخست وزير و وزير جنگ در زمان احمدشاه مجددا نخست وزير و استعفا قبل از كودتاي رضاشاه نخست وزير بعد از كودتا در سال 1305 شمسي، پايان كار سياسي. اين مرد بزرگ در سال 1345 قمري= 1927 ميلادي ميباشد.
      مشيرالدوله حسن پيرنيا، بقيه عمر خود را صرف تكميل كتاب تاريخ ايران باستان ميكند كه بزرگترين خدمت او به ميهن و هم ميهنانش ميباشد. (تاريخ درگذشت او بيست و نهم آبان 1314 شمسي = 1353 قمري = 1935 ميلادي) ميباشد. سه سال قبل از درگذشت او به همت استاد باستاني پاريزي، كتاب تاريخ ايران باستان به چاپ ميرساند و شادروان حسن پيرنيا نتيجه زحمات خود را مشاهده ميكند. تاريخ چاپ اول و انتشار كتاب (سال1311 شمسي = 1932 ميلادي ) ميباشد.
      اين بار پرده از روي بزرگترين اسرار تاريخ نهان شده‌ي ايران برافكنده ميشود. با مطالعه‌ي اين كتاب ايرانيان با نياكان افتخارآفرين خود آشنا شدند و به رازهاي تاريخي پي بردند كه دوهزار و سيصد سال از آنان مخفي نگاه داشته شده بود، پي بردند.
      تاريخ پيرنيا، كه بارها تجديد چاپ شده است، اولين و كامل‌ترين تاريخي است كه درباره‌ي ايران باستان به چاپ رسيده و تا پايان پادشاهي اشكانيان خاتمه مي‌يابد. او رسالت خود را به بهترين نحوي به پايان رسانيده است. «داستان گيل گمش»
      در مدت هفتاد سالي كه از زمان انتشار كتاب ايران باستان ميگذرد كتاب‌هاي بيشماري در اين زمينه به چاپ رسيده است. گذشته از شماري از نويسندگان كه مفاد همين كتاب را خلاصه نموده‌اند، بقيه‌ي مورخين هم كتاب پيرنيا را بعنوان منبعي مطمئن شناخته و از آن بهره‌هاي فراوان برده‌اند.

درباره‌ي مهاجرت آريايي
      مطالبي كه درباره‌ي مهاجرت‌هاي آريائيان در كتاب (آئين اوستا) نوشته شده كاملا صحيح است و خوشبختانه اخيرا كتاب‌هاي متعددي بوسيله‌ي دانشمندان جوان ايراني نوشته شده و دروغ پردازي‌هاي گذشته‌ي مورخين غربي را به كلي مردود اعلام نموده‌اند.
      در كتاب «مهاجرت آرياييان و چگونگي آب و هوا و درياهاي باستاني ايران» پژوهش و نگارش «رضا مرادي غياث‌آبادي» به بسياري از آثار منتشر شده بوسيله‌ي ساير دانشمندان ايراني در دو دهه‌ي اخير اشاره شده و مورد استفاده‌ي اين نويسنده فراتر گرفته است، اين نويسنده با ذكر ماخذ و چاپ نقشه‌ها و نمودارهاي مستند و جالب توجه، در مقدمه اين كتاب تحت عنوان (طرح مسئله)

فروغ از شرق است.
      «................ اغلب متون تاريخي معاصر، اين خاستگاه و اين مهاجرت بزرگ را تنها با چند جمله و عبارت مبهم و غير دقيق به پايان رسانده و اين مبادي مهاجرت را دقيقاً معرفي نكرده و آنرا بطور كافي مورد بحث و تحليل قرار نداده‌اند. در اين متون اغلب به رسم نقشه‌اي با چند فلش بزرگ اكتفا شده است كه از نقاط سيبري و از چپ و راست درياي مازندران به ميانه‌ي ايران زمين كشيده شده است.
      يا اينكه بسياري از دانشمندان از جمله لابينيتس Leibnitz، فردريك شلگل Schlegel، تو (اس يانگ Young، ارنست رنان Renan، آدولف پيكته Pictet، ماكس مولر Muller ، داربو دوژوبنويل De jubainville بر مسير مهاجرتي بر خلاف جهت اين فلش‌ها اعتقاد داشتند، و ضرب‌المثل «فروغ از شرق است» را بازگو ميكردند (مالوري 15 تا 23)
      اما متاسفانه اين نكته ي مهم مورد توجه دانشمندان قرار نگرفت و تاسف‌انگيز‌تر اينكه، حتي محققان ايراني نيز به آن بي‌اعتنايي نشان دادند و از جمله همچنان صحبت از خاستگاهي «خيالي» بنام فرهنگ آندرونو Andronovo و آفنسيف Afanasievo در جنوب سيبري نمودند. در حاليكه امروزه تفاوت اين فرهنگ‌ها با فرهنگ ايراني بيش از پيش روشن شده است. (مالوري و كيمپر 801) ................. ايرانيان و «آريائيان»5 به ايران كوچ نكرده‌اند، بلكه اين آريائيان از جمله همان ايرانيان هستند كه «به نقاط مختلف ايران بزرگ و ساير مناطق جهان كوچ كرده‌اند
      با اشاره به موارد فوق بخوبي آشكار ميشود كه چرا ايرانيان به تاريخ و تمدن و فرهنگ كهن خود مي‌بالند و مينازند، و هرگاه خطري را در كمين فرهنگ ديرينه‌ي خويش احساس ميكنند قامت بر مي افرازند و بر دشمن ميتازند. سربازان جانباز ايراني براي دفاع از هويت ملي خويش همواره بيدارند از هر طبقه و هرگونه انديشه و آرمان و در هر سطح فكر و دانشي كه باشند.
به اميد پيروزي و بهروزي هم ميهنان عزيز
 امان منطقي

1-  متاسفانه اين واژه مانند بسياري از واژه‌هاي ديگر پارسي بوسيله‌ي مورخين پس از اسلام همچون طبري بيروني مسعودي و ديگران، معرب شده و مانند بسياري ديگر از واژه‌هاي فارسي پهلوي اين واژه‌ را هم بجاي حرف «سين» با «ث» نوشته‌اند و به اين ترتيب معني واژه بكلي مغلوط و نامفهوم گرديده است. املاي درست و فارسي آن «خوني رس» ميباشد كه معني خاك رس سرخ رنگ را ميدهد. اين لايه قشري عظيم از درياي بزرگ مركزي بوده است كه صنعت سفالگري با استفاده از آن آغاز شده است. اين لايه در سرتاسر درياي بزرگ مركزي از مغرب چين تا كوه‌هاي مشرق درياي سرخ و در سمت شمال از درياي مازندران كه در آن زمان بسيار وسيعتر از محدوده‌ي كنوني بوده و درياچه‌هاي اورال و رضائيه را در برداشته و از جنوب به سواحل اقيانوس هند كه به تازگي از زمين بيرون آمده بوده منتهي ميشده است. پس از خشك شدن درياي مركزي به سبب تداوم خروج فلات ايران از زير آب، و تبخيرآبهاي آن، نخست بصورت سرزمينهاي پر از جنگل و سبزه‌زار و جزاير و باطلاق‌هاي بيشمار درآمده و به تدريج به كويرهاي خشك و بي‌آب و علف كنوني مبدل گرديده است.
2-  واژ‌ه‌ي «رَد» در زبان پهلوي، همان واژه‌ي «راد» فارسي كنوني است، كه معني آن = سختي بخشنده جوانمرد نجيب كريم شجاع و دلير و حكيم و خردمند ميباشد. در لهجه‌ي پهلوي حرف «آ» بصورت «آ» تلفظ ميشده است.
3-  رجوع شود به كتاب تقويم و تاريخ نوشته‌ي دانشمند فقيد ذبيح الله بهروز و كتاب افسانه‌هاي كهن در اوستا اثر فاضل گرانمايه استاد دكتر عباس «آبتين» ساسانفر.
- در تحقيقات نگارنده نسبت به صحت اين تاريخ با قيد احتياط سئوالاتي مطرح است. با وجود اينكه اساتيد نامبرده تاريخ مزبور را با مطالعات و محاسبات بسيار دقيق و زحماتي طاقت فرسا «نه تنها با توجه به سالها و ماه‌ها بلكه با احتساب روزها و ساعات و بالاخره دقيقه‌ها و ثانيه‌ها» طي هزاران سال گذشته محاسبه و تعيين نموده‌اند، ولي متاسفانه فيض ديدار استاد ساسا نفر بيش از يك سال است كه براي اينجانب ميسر نشده است تا در اين باره استفسار بيشتري مي‌‌نمايم.
4-  در بعضي از كتابهاي تاريخ ايران بيت زير را از فردوسي طوسي نوشته‌اند كه اشتباه است: و از كساني مروزي ميباشد.
«نخستين خديوي كه كشور گشود           سرپادشاهان كيومرس بود»
5-  نام ايران علاوه بر اينكه سراسر خاك آسيا را در بر ميگرفته، گواه و معرف يك فرهنگ بزرگ است كه بر سه اصل، «راستي نيكي و زيبائي» استوار ميباشد و غربيان كه تمام آمال و آرزوهايشان در (طلا و پول) و ساير ماديات خلاصه ميشود و همواره سربازان مزدورشان براي ممالك بيگانه حتي بر ضدكشور خود «يونان» مي‌جنگيده‌اند، با فرهنگ گلادياتور پرور خود از نفوذ فرهنگ ايراني در وحشت بوده‌اند. به همين مناسبت است كه در تمام كتب غربي بجاي بكار بردن نام «ايران» از نام اقوامي كه دوره‌اي از تاريخ بر قسمت مهمي از خاك ايران حكومت ميكر‌ده‌اند، ياد ميكنند. مانند «سومريان آكتيان آسوريان بابائيان مادها هخامنشيان ............... و بالاخره صفاريان ................... و صفويان و افشاريه و زنديه و ....» در حاليكه در تواريخ غربيان به نام هيچ ايل و تباري برخورد نمي‌كنيم يونان و ايتاليا و انگلستان و غيره، هميشه نامشان همين بوده كه امروز مي‌شناسيم. حرف در اين زمينه بسيار است و فرصت و تعداد صفحات محدود. اگر ادعا نكنيم در تمام طول تاريخ، ميتوانيم بگوئيم در نود درصد طول زمان در تاريخ گذشته، تمام قاره‌ي آسيا جزو قلمرو شاهنشاهي ايران بوده است و از دو قرن پيش در اثر توسعه‌ي برنامه‌هاي استعماري خاك ايران بزرگ قطعه قطعه شده است.
6-  لوئي گارانيه، دانشمند فرانسوي معاصر دركتاب يونانيان بدون معجزه L.Gernet.Les Grecs Sans M Iracle, Maspero,1993
مينويسد:
«..................گزافه گوئي درباره‌ي «ژني يوناني» - «اعجاز يوناني» - «عقل يوناني» و «عظمت يوناني» جزو «خرافات» و دروغ پردازي تاريخ نويسان قرن نوزدهم است................» (برگزيده و تلخيص از كتاب «تاريخ فكر» نوشته‌ي فريدون آدميت.)
7-       اسكندر پسر فيليپ دوم مقدوني
8-       سرداران و برجستگان.
9-       هيربدان.
10-    شاپور يكم پسر اردشير ساساني
11-    گزيد و گزيت كه معرب آن جزيه است
12-    كنسانتين امپراتور روم شرقي 0كه دين عيسوي را در اروپا رسمي اعلام كرد) 325 ميلادي
13-    نقل از سهند شماره 20
14- متاسفانه اصل اين استوانه «مثل Setel» كه در شوش كشف شده در موزه‌ي لوور پاريس نگهداري ميشود و مدل قالب ‌گيري شده از آن در موزه‌ي ايران باستان است!!
15- در مورد ميلاد زرتشت، اختلاف نظرهاي زيادي وجود دارد. افلاطون تولد اين پيامبر و فيلسوف بزرگ ايراني را پنج هزار سال قبل از جنگ «تروآ» در يونان اساطيري ميداند، جنگ «تروآ» مبناي تاريخ يونان است وطبق افسانه‌هاي «هومر» از هفتصد تا هزار سال قبل از ميلاد اتفاق افتاده است ولي صحت و سقم اين جنگ مورد ترديد ميباشد. عده زيادي از مورخين غربي اين تاريخ تولد زرتشت را تاييد نموده‌اند. ولي فيثاغورس دانشمند افسانه‌اي يوناني كه در حدود قرن ششم قبل ميلاد ميزيسته مدعي شده است كه، در مسافرتي كه به ايران كرده با زرتشت ملاقات نموده است!!.
16- اروپا يك قاره نيست، بلكه منطقه‌اي از شمال غربي آسيا ميباشد. بطور كلي قاره به سرزمين بسيار بزرگي اطلاق ميگردد كه تمام پيرامون آنرا، آبهاي بيكران اقيانوسها احاطه كرده باشد، مانند قاره‌هاي ديگر در حاليكه منطقه‌‌ي اروپا از جهت مشرق، بوسيله‌ي يك خط فرضي از مرزهاي شمال ايران ضلع غربي درياي مازندران با پيچ و خم‌هاي قراردادي كه در خاك روسيه تا قطب ادامه دارد، به عنوان يك قاره به جغرافياي عالم تحميل شده است. ايرانيان كهن اين سرزمينها را «اورازيا، بمعني زمينهاي مرطوب و غير قابل سكونت» ميناميده‌اند. شت اشو زرتشت اين مناطق شمار «ايرانشهر» را سرزمين اهريمنان مي‌شمارد. لازم به يادآوري است كه ساكنين سرتاسر شمال ايران «از شمال مناطق تاجيكستان، الي شمال قزاقستان و تركمنستان و مرزهاي شمالي درياي خزر و سيبريه‌ي كنوني»، قبايل وحشي و بيابان گردي بنام «سكاهاي وحشي = سگ‌ها» بوده‌اند در اين قبايل هنوز مسئله‌ي ازدواج و خانواده مطرح نبوده و مراسم توليد مثل، آنها در جشنهاي مذهبي ابتدائي و بصورت عشقبازي دسته جمعي انجام ميگرفته است. آنان بيماران و افراد پير قبايل خود را زنده‌زنده ميخورده‌اند. اين وحشيان مردگان  خود راهم، طي تشريفاتي ميخورده‌اند.
زنهاي اين اقوام يك پستان خود را مي‌بريده‌اند ، تا بتوانند با كمانهاي ابتدائي خود تيراندازي نمايند. افسانه‌هائي كه مورخين جاع و غرض ورز غربي  درباره‌ي خواستگاري كوروش از ملكه‌ي «پنجاه و چهار ساله و تك‌پستان!!» ماساژت‌هاي سكائي ساخته‌اند، به كلي فاقد ارزش است و دلائل كافي وافي در اين مورد در دست ميباشد.
زندگي كوروش بزرگ و حوادث دوران زندگي اين بزرگمرد تاريخ با زمان بندي دقيق كاملا روشن و آشكار است. كه شرح آن به يك كتاب جداگانه احتياج دارد. آنچه در اين مختصر ميتوان گفت اينست كه كوروش يكي از بزرگترين انسانهاي تاريخ است.
كوروش فقط يك همسر بنام طكاسان دان» داشته كه قبل از درگذشت كوورش از جهان رفته است و كورش همواره به او وفادار بوده و او را به ياد داشته است. افسانه‌ي ازدواج او با «آميس تيس» را بايد جزو دروغ‌هاي تاريخي قلمداد كرد. به اين ترتيب كسي كه در دوران جواني تمام اروپاي «بعدي» و سراسر خاك آسيا را تسخير كرده و به صدها هزار پريروي زيباي غربي و شرقي توجه شخصي نكرده، چگونه ممكن است، ناگهان عاشق يك زن ناقص الخلقه شود كه پسر بيست‌و چهارساله و جنگجوي او در ميدان جنگ اسير شده و خودكشي كرده است و در همين دوران كوروشي كه مردي تقريباً سالخورده بوده، به اين مادر دلاور و پهلوان و تك پستان و وحشي و پير و داغدار و دشمن خوني خود پيشنهاد ازدواج نمايد و او هم كه اصلا از موضوع عملي بنام ازدواج هيچگونه اطلاعي نداشته ناز!! كرده و اين خواستگاري ملوكانه را قبول نكند!!.
17-    دراين باره گفتگو بسيار است كه شرح آن را به فرصت مناسب ديگر موكول ميكنم.
18- در اين قسمت از تاريخ ايران و تناقضات قابل توجه در روايات مورخين مختلف وجود دارد و كاملاً مشكوك و دور از حقيقت بنظر ميرسد.
19-بايد توجه داشت كه سلوكيدها با سلوكيه كه نامشان ماخوذ از نام «سلوكوس» سردار اسكندر است، كه پس از مرگ اسكندر بر غرب ايران و قسمتهائي از آسياي صغير و ميان رودان «بين النهرين» فرمانروائي كرده ولي چون همسر او يك شاهزاده‌ي ايراني بنام آپامه‌آ Apamea بوده، توجه زيادي نسبت به ايرانيان مبذول ميداشته، و رويهم رفته يكي از سرداران لايق و كاردان و در ضمن عادل اسكندر بوده است. ايرانيان به اين سردار مقدوني مهر مي‌ورزيده‌اند. پس از مرگ او پسرش آنتيني خوس اول جانشين او ميشود. اين پادشاه جوان خود را ايراني تمام عيار و مادر خود را از نواده‌هاي داريوش كبير معرفي ميكند، و به مهرپرستي روي مي‌آورد و از مغان و طرفداران آئين زرتشتي حمايت بسيار مينمايد. آنتونيخوس اول قصر با شكوهي به پيروي از بناي جهاني آپادان «تخت جمشيد» ساخته و كتيبه‌هاي سنگتراشي شده‌ي آن به خط ميخي است. در اين كتيبه‌ها بسياري از قوانين و آداب آئين زرواني كه متعلق به حدود ده هزار پيش است. به خط ميخي ضبط شده است. آيين زرواني نخستين دين در جهان است و ايرانيان در آن زمان معتقد بر اين اصل ‌هاي عالم از بر خورد دو ضد بوجود مي‌آيند. «ضد و آنتي‌تر و سنتز، كه غربيان آنرا به كارل ماركس منسوب نموده‌‌اند!!. لازم به توضيح است كه حكيم عمر خيام در رساله‌ي (الضروره التضاد في‌العالم الجبر و البقا) بطور مشروح برخورد اضداد  و نتيجه‌ي اين نبر كه به هستي پديده‌ها منجر ميشود توضيحات لازم را داده استپس از آنتيخوس اول پسر و سپس نوادگانش بنام پادشاهان ايراني بر قسمتهاي غرب ايران و آسياي صغير فرمانروائي ميكنند و سرانجام بوسيله اشكانيان منقرض ميشوند.








 
 
 
 
سياوش اوستا در مردادماه سال 6979 آريايي ميترايي در دامان بانو زهرا ميرزايي و در آغوش عباس عباسي در محل نوغان مشهد چشم به جهان گشوده است.
 در 16 سالگي رئيس سازمان دانش آموزان حزب مردم به دبير كلي ناصر عامري بوده است.
 در 17 سالگي نخستين كتابش «مسخره‌هاي شهر ما» منتشر شده است.
 وي شاگرد (تاريخ و فلسفه) استاد محمدتقي شريعتي و شيخ علي تهراني و در دو سال   نخـست انقلاب ، مشاور اين دو در امـور سيـاسـي بـوده اسـت ...    وي در 24 سـالگي  مجـبور به تـرك ميـهن ميشود و مدتي در لبنان و سوريه تحصيل نموده و پس از آن مقيـم پاريس ميشود.                                                                           
وي در فرانسه پايه‌گذار خدمات تبليغات با كامپيوتر و كافي‌نت مي‌باشد.
 
 
 
 
    شخصيتهاي فرانسوي بسياري نيز از سناتور، وزير و غيره ميهمان برنامه‌هاي راديويي سياوش اوستا بوده‌اند: سناتور هانري كاياوه پدر خردگرايي فرانسه، ژنرال هانري پاريس مشاور رئيس جمهوري فرانسه، پير ماريون رئيس سازمان اطلاعات و ضد جاسوسي فرانسه، فرانسواز اوستاليه وزير آموزش و پرورش فرانسه، رولان دوما وزير امور خارجه فرانسه، دانيل ژلن هنر پيشه، ژوزه بووه رئيس سنديكاي كشاورزان فرانسه و ...
 
در چندين مرحله سياوش اوستا زير پوشش حفاظتی نيروهای ويژه فرانسوی بوده است که بين سه تا چهار افسر کماندو با يک اتوموبيل ضدگلوله در اختيار وی بوده است.
اما هر بار سياوش اوستا از رهبران فرانسوی خواسته است تا بجای محافظ گماردن برای آزادگان از تروريستها بخواهند تا عملياتشان را در غرب متوقف کنند تا اينکه در سال ۱۹۹۷ در پی پيشنهاد سياوش اوستا به رهبران اروپا دولت محمد خاتمی با امضای پيمان نامه ها ئی متعهد شد تا از ورود تروريستها به غرب جلوگيری کند و در پی افشا گريهای ريشه ای سياوش اوستا حتی رئيس جمهور ايران تا آنجا پيش رفت که رسما اعلام نمود که وزارت اطلاعات ايران ايرانيان را به قتل ميرساند.
 
سیاوش اوستا تا چهل سالگی با نام شناسنامه ای حسن عباسی شهرت داشت اما در پی جعل یک شخصیت امنیتی از سوی جمهوری اسلامی ایران و دکتر حسن عباسی خواندن او که نام اصلیش یدالله قزوینی بوده و از فرماندهان سپاه پاسداران و استاد دانشگاه امام حسین و آموزش دهنده ی حزب الله لبنان (بر اساس اعترافات خودش که در یو توب موجود است) و مشاور سید علی خامنه ای و ازتئوریسنهای نظام بوده است سیاوش اوستا  این نام را برای خودش برگزید بویژه از سال ۱۹۹۵ با نوشتن کتاب خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد که در آن کتاب اهورامزدا را در خواب می بیند و همو وی را بجای حسن و یا دیوید عباسی  سیاوش اوستا میخواند۰
شایان یاد آوریست که کتاب  خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد و برنامه های رادیو و تلویزیونی سیاوش اوستا تاثیر بزرگی در گسترش خداشناسی درست و خردگرائی آریائی در افکار و اندیشه های انسانهای مختلفی گذاشت این تاثیر خواسته و یا نا خواسته در آثار بسیارانی از شعر و کتاب و برنامه رادیو تلویزیونی تا به امروز مشهود است۰
 
 
 
 
 
شایان یاد آوریست که کتاب  خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد و برنامه های رادیو و تلویزیونی سیاوش اوستا تاثیر بزرگی در گسترش خداشناسی درست و خردگرائی آریائی در افکار و اندیشه های انسانهای مختلفی گذاشت این تاثیر خواسته و یا نا خواسته در آثار بسیارانی از شعر و کتاب و برنامه رادیو تلویزیونی تا به امروز مشهود است۰
Acheter En livre papier: 20 Pour chaque livre, livraison compris
David ABBASI Politicologue, Islamologue, Historien, Ecrivain, Auteur de +120 ouvrages et 5000 Articles et + 3000 Heures d'émissions Radio Télévise . David ABBASI, rénovateur et inventeur des idées pour une laïcité mondiale et la spiritualité individuelle. Il est à l’origine de l’utilisation du mot « Islam Politique » depuis 1980 … commander ses livres:
http://abbasi.fr
سفارش کتابهای سیاوش اوستا
http://awesta.org
From Wikipesia:
David Abbasi, also known as Siyavash Awesta, is a Persian-French writerjournalist, and Islamologist. He lives in Paris,[1] and was born to Zahra Mirzai (mother) and Sheikh Abbas Abbasi (father).

Career

He has written more than 100 books and 2,000 articles. Animator of the radio “Ici et Maintenant”[2] since 1986, and has experienced more than 7000 hours of emissions and interviewed several international personalities like Jacques ChiracLaurent FabiusDaniel GélinHenri CaillavetJosé BovéMehdi BazarganCastroPierre HenryPierre MarionAri Ben MenasheEli BarnaviEnrico Macias, Général Paris, and Jean Pierre RaffarinFrançois Lebel.[3] Founder of Mehr television since the year 2000, the emissions diffused by satellite, Telestar 12 & 4 in the whole world and approximately 500 emissions available on the internet.[4][5] Since 1990, he invented the mitraic diary which he publishes each year and we are in year 7029 is the year 2007.[6] He has also written three books on this subject in multiple languages.[7][8][9] He organized and produced more than 200 artistic programs, plays and festivals varied on the Eiffel Tower, Bois de Boulogne, Palais des congrès of Versailles, Théâtre de Paris, Casino de Paris, Theatre ADYAR, and Auditorium of Châtelet in the presence of several thousands of people.[10]

Awards

  • “ Arts Sciences Lettres ”[11]- Gold Plate
  • “Grand Prix Humanitaire de France”[12] – Gold Medal
  • “Mérite et Dévouement Français”[13]
Several international personalities wrote articles in his favor[14] especially senator Henri Caillavet (father of the French modern laicity), who made a foreword in the book entitled “Women and Wars in Political Islam”.[15]
From Wikipesia:
David Abbasi, also known as Siyavash Awesta, is a Persian-French writerjournalist, and Islamologist. He lives in Paris,[1] and was born to Zahra Mirzai (mother) and Sheikh Abbas Abbasi (father).

Career

He has written more than 100 books and 2,000 articles. Animator of the radio “Ici et Maintenant”[2] since 1986, and has experienced more than 7000 hours of emissions and interviewed several international personalities like Jacques ChiracLaurent FabiusDaniel GélinHenri CaillavetJosé BovéMehdi BazarganCastroPierre HenryPierre MarionAri Ben MenasheEli BarnaviEnrico Macias, Général Paris, and Jean Pierre RaffarinFrançois Lebel.[3] Founder of Mehr television since the year 2000, the emissions diffused by satellite, Telestar 12 & 4 in the whole world and approximately 500 emissions available on the internet.[4][5] Since 1990, he invented the mitraic diary which he publishes each year and we are in year 7029 is the year 2007.[6] He has also written three books on this subject in multiple languages.[7][8][9] He organized and produced more than 200 artistic programs, plays and festivals varied on the Eiffel Tower, Bois de Boulogne, Palais des congrès of Versailles, Théâtre de Paris, Casino de Paris, Theatre ADYAR, and Auditorium of Châtelet in the presence of several thousands of people.[10]

Awards

  • “ Arts Sciences Lettres ”[11]- Gold Plate
  • “Grand Prix Humanitaire de France”[12] – Gold Medal
  • “Mérite et Dévouement Français”[13]
Several international personalities wrote articles in his favor[14] especially senator Henri Caillavet (father of the French modern laicity), who made a foreword in the book entitled “Women and Wars in Political Islam”.

سیاوش اوستا 
Mr David ABBASI depuis 30 ans grâce a ses écrits et ses émission radio télévise en Français et en Persane a éclairer le monde et a obtenue plusieurs encouragements de la parte de 4 Président de la république Français, et beaucoup distinctions David ABBASI est inventeur de mot islam politique et c'est lui qui a écrit et proposer l'Islam de France depuis premier ministre Lionel Jospin jusqu'au président Sarkozy et Président Holland . Fervent opposant aux régimes islamistes depuis1979, David Abbasi est aujourd’hui un éminent écrivain, historien, islamologue et journaliste Franco-Perse Installé à Paris depuis 1982, il est l’auteur d’un grand nombre d’articles et d’ouvrages sur l’actualité, l’histoire et la culture .. David Abbasi est un spécialiste du Moyen -Orient et Proche Orient.... Adresse: David ABBASI 66 av des CHAMPS ELYSEES 75008 Paris France tel: 01 45 63 02 63 & 06 87 81 61 44 - Abbasi.Fr

گزارش ویدیویی دیدار گفتگو و امضای کتاب با سیاوش اوستا در فرهنگسرای شرکت کتاب لس آنجلس سوم اسپند ماه 7077 آریایی شنبه 22 فوریه 2014 ساعت 17

 En ARABE سیاوش اوستا  على الإنترنت بآلعربیه
گزارشی از زندگی سیاوش اوستا العربیه
بمب اتم ملاها کدام است؟ و قاسم سلیمانی و فیلق القدس سپاه قدس
خامنه ای و انتخابات
آیا کامران دانشجو مسیحی شده است؟


0 commentaires:

Enregistrer un commentaire

Abonnement Publier les commentaires [Atom]

<< Accueil