vendredi 7 novembre 2014

افسانه یهودیت و قدرت جهانی آن سیاوش اوستا

افسانه یهودیت و قدرت جهانی آن سیاوش اوستا

زرتشت پايه‌گذار يك انديشه بزرگ انقلابي ديگر است كه تاكنون بخاطر نفوذ اديان الهي (سامي- تازي) در سرزمينهاي شرق و غرب امكان نيافته است تا بطور گسترده و واقعي تشريح و تفسير شود.
 
برخلاف آنچه برخي برتوحيد و يكتاپرستي خداوند باور دارند، بنظر من درنگاه زردشت دوگانگي و دو نيرويي در هستي وجود دارد كه فقط در انسان به يگانگي و وحدت ميرسد.
اين انسان است كه هردو نيروي خداوندي و اهريمني، نيكي و بدي، پاكي و پلييدي، خوب و بد را با هم دارد و ميتواند هرلحظه و هنگامي از يكي به ديگري و از ديگري بسوي دومي دررفت و آمد باشد.
هرچند دو نيروي نيك و بد، زشت و زيبا، حق و ناحق نشانه‌ها و برآوردهاي مختلفي دارند. ولي اين دو خوي و خصلت و صفت متضاد در اصل و نهاد انسان نهفته است كه با داشتن هردو نيرو و با هم ميتواند يكي از دو بخش و قدرت نهفته در  خويش را در دوران زندگي، نسبت به هر يك فعال نمايد.
انسان دربرگيرنده خدواند و اهريمن است و هرچه هست در درون انسان است كه نسبت به شرايط رشد خانوادگي، اجتماعي و سياسي خود ميتواند هرزمان با اتكا به يكي از دو نيرو عمل كند.
و خداوند آفريننده اهريمن و بدي نيست! بلكه اين انسان است كه هر از چندي، يكي از دو نيروي اهورايي و يا اهريمني را گزينش ميكند.
بنا بر اين نه بد بد وجود دارد ونه خوب خوب، نه انسان كامل پاك پاك و نه انسان بدكار و خبيث وناپاك. هيچ انساني نميتواند همواره پاك، هيچ انساني نميتواند همواره پاك، خوب، معصوم، آرام و بي‌دردسر باقي بماند. و نيز هيچ انساني نميتواند براي هميشه ناپاك، بد، بدكار، خبيث و ناآرام باقي بماند. بر همين اساس است كه در طول تاريخ ميبينيم انسانهايي كه در كودكي و نوجواني دوران آرام و آسوده‌اي داشته‌اند، زمان قدرتيابي و كامگيري و يا ناكامي، تبديل به انسانهاي بدكار و جاني شده‌اند. و نيز بارها تجربه كرده‌ايم كه انسانهايي كه در كودكي و نوجواني ناآرام و خشن بوده‌اند، زمان پيري و پايان عمر تبديل به انسانهاي مهربان و خداپرست و پرهيزكار شده‌اند.
درجهان چون انسانيت وجود دارد، خوب و  بد، خداوند و شيطان، پاك و ناپاك هم وجود دارد وچون اين دو نيرو در درون انسانهاست و در طول دوران زندگي در حال رفت و آمد و آمد و شد ميباشد، نميتوان خداوندي و اهريمني را در كسي هميشگي ، جاودان و ثابت يافت.
هر انسان خوب، پاك، فداكار، مهربان، درستكار و خوش اخلاق در هرلحظه از دوران زندگي‌اش با كوچكترين تغييراتي در محيط زيست و تلاشش ميتواند صددرصد به ضد تمامي آن محاسني كه داشته است تبديل شود.
زيبايي انسان در شگفتي اوست. هرلحظه هرزمان و هر ساعت او ميتواند تغييرشيوه بدهد. انسان پاكدل و بي آزار كه شصت يا هفتاد سال عمر كرده است و موريانه‌اي راهم نيازرده است، بر اثر يك تحول در ساختارهاي قدرت و امكانات خود ميتواند به يك عنصر جنايتكار و خونخوار تبديل شود كه هيچكس تصور آنرا نميكرده است.  ودرست يك انسان بدسرشت و بدكرار پس از سالها خلافكاري، امكان دارد كه بتواند تبديل به ضدگذشته خود شود و انساني خوب و خوش‌اخلاق در رفتار و انديشه هايش گردد.
دوگانگي قدرت در هستي و وحدت انساني در اين دوگانگي متضاد در هيچ كجا، دايمي و هميشگي نيست، هرگز تضاد كردار، ثابت و پايدار نيست، براحتي ميتوان در تضادها به يگانگي رسيد كه اين خود فلسفه ايست كه شرح آن نيازمند فرصتي ديگر است.
 
پيش از اينكه بشر به تكنولوژي و تمدن مدرن برسد تا شكافتن و حلاجي و پژوهش در هر موردي دقيق و حساب شده وجدي به انجام برسد، تاريخ تمامي جهان در اسارت و انحصار اديان بود.
سه دين جنجالي و فراگير كه ريشه و مبدا واحدي داشتند با كتابهاي ديني خود، از نگاه واحد واعظين و مبلغين تاريخ بودند. نگاه واحد به اين دليل كه كه تورات با تغيير و تحولاتي اندك ريشه اوليه و اصلي خبري، تاريخي و قانوني هرسه دين يهودي، مسيحي  و اسلام بوده است. چنانچه گفته شد مسيحيت كه از سده سوم زايش مسيح وارد اروپا و سپس فراگير شد  توانست جايگزين آيين آريايي مهر و ميترا شود، تمامي تورات را پذيرفته است و انجيل در مجموع عهد عتيق (تورات) و عهد جديد ميباشد.
اسلام هم در قرآن و دربسياري از قصص گزارشهاي تاريخي را بطور مختصر ياد نموده اما نه تورات ونه انجيل را تماما نپذيرفته است و اسلام بر آن باور است كه اين دو كتب تحريف شده است.
ساليان سال است كه پژوهگشران (حتي ازميان يهوديان، مسيحيان) در پي كاوشهاي مدرن و جديد، روايات ديگري را از تاريخ نقل كرده اند و از سويي چون سرزمينهاي متمدن باستان مانند ايران ، مصر و يونان هريك خود گرفتار يكي از اين اديان گشته‌اند. طرح نوشته‌هاي تاريخي موجود در اين سرزمينها كه با كتابهاي مقدس نميخوانده است ممنوع گشته و علما و دانشمندان بخاطر درخطر بودن جانشان، از طرح تاريخ حقيقي و واقعي كه پيش از تورات (حدود سه هزار سال پيش) نوشته شده بود منصرف شده و احيانا كتابخانه‌هاي بزرگ و كهن اين سرزمينها كه دهها سال قدمت داشته است، ويران گشته و كمتر نشاني از تاريخ كتبي، پيش از تورات برجاي مانده است.
علت نابودي كتابخانه‌ها را تاريخ‌نگاران در گزارشي كه از زمان عمر برجاي مانده بگونه‌اي نقل كرده‌اند كه نشانه‌اي از تمامي دورانها و مليتها است:
فرمانده سپاه عمر وقتي به كتابخانه‌هاي بزرگ ايران رسيد براي عمر نوشت: « با اين حروار كتابها چه بايد كرد؟»
عمر در پاسخ او پيام داد: « ما قرآن را داريم كه كاملترين پيامهاست، اگر اين كتابها موافق قرآن است كه ما اصل را داريم و به آنها نيازي نداريم، اگر هم مخالف قرآن است كه بازهم مار ا نيازبه آنها نيست.»
فرمانده سپاه عمر تمامي كتابخانه‌هاي ايران را سوزاند و يا هم به آب ريخت! (تاريخ طبري و ابن هشام)
« در ايام اخشورش (خشايارشاه) كه از هند تا حبشه بر صد و بيست و هفت ولايت سلطنت ميكرد.» (تورات كتاب استر صفحه 771)
در هنگام تاجگذاري، خشايار مست ميكندو از همسرش ميخواهد تا در برابرش عريان شود! و همچنان عريان در برابر ميهمانانش حاضر شود تا همه زيبايي عريان شهبانو را ستايش كنند! شهبانو از حضور در مراسم خودداري ميكند. اين امر بر شاه گران ميآيد و رئيس يهوديان مردخاي، كه بعنوان مستخدم و نوكر در دربار مشغول به فعاليت بود، به شاه پيشنهاد ميكند تا وي زني ديگر را به شهبانويي برگزيند تا گوش به فرمان شاه باشد:
« شخص يهودي در دارالسطنه شوش بودكه به مردخاي مسمي بود و از اورشليم جلاي وطن شده بود با اسيراني كه همراه يكنيا پادشاه يودا جلاي وطن شده بودند و او هدسه يعني دخترعموي را تربيت مينمود زيرا كه وي را پدر و مادر نبود و آن دختر خوب صورت و نيكو منظر بود و بعد از وفات پدر و مادرش مردخاي وي را بجاي دختر خود بگرفت. پس چون امرو فرمان پادشاه (براي گزينش بانويي جديد) شايع گرديد و دختران بسيار در دارالسلطنه شوش جمع شدند استر را نيز بخانه پادشاه زير دست هيجاي كه يهودي الاصل و مستحفظ زنان بود آوردند.» (تورات كتاب استر صفحه 773)
 باهمدستي مردخاي و هيجاي (كه هردو اسراييلي بوده و در دربار نفوذ كرده بودند) استر به شاه نزديك ميشود و به همسري او در ميآيد. اما استر موظف است كه هرگز خويشاوندي خودرا با مردخاي و يهودي بودنش را افشا نكند.
استر كه از كودكي توسط مردخاي براي نفوذ به دربار شاه پرورش يافته بود خيلي زود موردتوجه خشايار قرار گرفته و نخستين بانوي يكصد و بيست و هفت كشور شاهنشاهي ايران ميشود.
هامان نخست وزير خشايار كه از نفوذ يهوديان در تمامي ارگانهاي دولتي نگران بود و طرح يك كودتا را كشف ميكند به خشايار پيشنهاد ميكند تا همه يهوديان را از پستهاي حساس بردارد. شاه با پيشنهاد هامان موافقت نموده و حكمي صادر ميكند تا در يكصد و بيست و هفت كشور شاهنشاهي ايران، يهوديان از پستهاي حساس بركنار شوند. اما مردخاي كه مستخدم دربار و يكي از رهبران بزرگ يهودي بود به كمك استر نقشه‌اي ميكشند و هامان را بهمراه تمامي انديشمندان ايراني به قتل ميرسانند.
مردخاي به همراه گروه منظم و متشكل يهوديان دو نفر را براي ترور شاه سر راه وي مي گمارد و استر را ازين امر آگاه ميسازد. استر به شاه ميگويد كه اگر فلان روز از فلان مسير عبور كني موردسوء قصد قرار خواهي گرفت . شاه بدل خود را به آن مسير ميفرستد و متوجه مي شود كه براي كشتن وي كمين كرده اند. وي از استر شاد ميشود و استر به شاه ميگويد كه مردخاي وي را از اين خيانت و پاپوش آگاه نموده است. استر و مردخاي طرح ترور را به هامان نسبت ميدهند و ورق برميگردد. شاه به تبعيت از مردخاي و استر، دستور ميدهد تا هامان را به همراه فرزندان و تمامي استاندارانش قتل عام كنند در پي اين قتل عام تمامي كتابخانه‌ها و ديوانهاي ايراني نيز نابود ميشود  و تمامي دانسته ها و انديشه‌هاي ايراني از بين رفته و تفكر سامي حاكم ميشود و يكبار ديگر تمامي كتابهاي اوستا نابود ميشود.
«در آنروز اخشورش (خشايار) خانه هامان، دشمن يهود را به استر ارزاني داشت و مردخاي در حضور پادشاه داخل شد زيرا كه استر اورا از خويشاوندي كه با وي داشت آگاه نموده بود. و پادشاه انگشتر (نخست وزيري ) را كه از هامان گرفته بود بيرون كرده و به مردخاي(نوكر دربار) داد و استر مردخاي را برخانه‌ هامان گماشت (هامان بازداشت شد) .. خشايار به استر و مردخاي يهودي گفت: « اينك خانه هامان را به استر بخشيدم و هامان را به سبب دست درازي بر يهوديان به دار كشيده اند، و شما آنچه را كه در نظرتان خوش آيد به نام پادشاه به يهوديان بنويسيد و به مهر پادشاه مختوم سازيد»
كاتبان پادشاه را احضار كردند و موافق هرآنچه مردخاي (رهبر يهوديان) امر فرمود به يهوديان، ايران، واليان و روساي ولايتها يعني يكصد وبيست و هفت ولايت كه از هند تا حبش بود نوشتند به يهودياني كه در همه شهرها بودند اجازت داد كه جمع شده به جهت جانهاي خود مقاومت كنند و تمامي قومهاي ايراني را در تمامي ولايات (يكصد و بيست و هفت كشور) با اطفال و زنان ايشان هلاك سازند و بكشند و تلف نمايند و اموال ايشان را تاراج كنند. همه اين قتل عامها در يك روز يعني روز سيزدهم از ماه دوازدهم در همه ولايتهاي اخشورش پادشاه (انجام پذيرفت) و مردخاي از حضور پادشاه با لباس مولوكانه لاجوردي و سفيد و تاج بزرگ زرين و رداي كتان نازك ارغواني بيرون رفت.. و براي يهوديان روشني و شادي و سرور و حرمت پديد آمد و بسياري از قومهاي زمين بدين يهود گرويد  زيرا كه ترس يهوديان بر ايشان مستولي گرديده بود. » (تورات كتاب استر صفحه 781)
آري چنانچه در كتاب عهد عتيق و تورات با صراحت كامل آمده است، پس از قتل عام انديشمندان ايراني آيين و تاريخ نويسي سامي جاي انديشه‌هاي هزاران ساله اوستا را گرفت و قتل عام ايرانيان حتي فرزندان و زنانشان همچنان ادامه داشت.
« يهوديان در دارالسلطنه شوش پانصد نفر را به قتل رسانيده و هلاك كردند و پنج پسر هامان را كشتند در آنروز عدد آناني كه در دارالسلطنه شوش كشته بودند به حضور پادشاه عرضه داشتند و پادشاه به استر گفت كه يهوديان در دارالسلطنه  شوش (يعني فقط در دربار شاه! از سربازان و وزرا و خدمتگذاران) پانصد نفر  و ده پسر هامان را كشته و هلاك كرده اند. پس در ساير ولايتهاي پادشاه چه كرده‌اند؟ و يهودياني كه در شوش بودند در روز چهاردهم ماه آذار نيز جمع شده سيصد نفر را در شوش كشتند و در ساير ولايتها يهوديان هفتاد و دو هزار نفر ر ا كشته بودند.. و يهودياني كه درشوش بودند در سيزدهم  و چهاردهم آن ماه جمع شدند  و در روز پانزدهم ماه از قتل عام و كشتار ايرانيان آرامي يافتند و آنرا روز بزم و شادماني نگاه داشتند بنابراين يهوديان روز چهاردهم ماه آذار را روز شادماني و بزم و روز خوش نگاه ميدارند وهدايا براي يكديگر ميفرستند.» (تورات كتاب استر صفحه 783)
چنانچه در تورات تصريح شده است پس از قتل عام هزاران انديشمند و استانداران و شهرداران ايراني و ويراني يكصد و بيست و هفت كشور تحت تسلط پادشاه ايران، يهوديان دين و آيين خود را بر همه جا حاكم و افكار و انديشه ‌هاي ايراني اوستايي را بارديگر نابود كردند، كه اين گونه برخورد كردن با فرهنگهاي باستاني تر از خود در طول تاريخ ادامه داشته است، كه دو نمونه ديگرش در زمان داريوش است بدست دانيل.
 
بر اساس نوشته كتاب مقدس عهد عتيق در كتاب دانيال نبي، قوم يهود در اسارت بابليان بسر ميبرند و بعنوان خدمتكاران آن رژيم در همه جاي قدرت،از زندانها و دربار گرفته تا رفتگري و خدمتگزاري در خانه‌هاي بابليان پراكنده بودند. برهمين اساس نفوذ كاملي در همه جا داشتند.. .دانيل كه به غيبگويي در شهر معروف بود به داريوش نويد ميدهد كه بزودي نبوكدنصر پادشاه بابل به قتل خواهد رسيد و وي فرمانروايي كل را از آن خود خواهد كرد. شب بعد نبوكد نصر كشته ميشود و دانيل به نخست وزيري داريوش گزيده ميشود:
« داريوش مادي در حاليكه شصت و دو ساله بود سلطنت را باخت و داريوش مصلحت دانست كه صدو بيست والي بر مملكت نصب نمايد تا برتمامي مملكت باشند و بر آنها سه وزير كه يكي از ايشان دانيل بود تا آن واليان با ايشان حساب دهند. نفوذ دانيل بر دستگاه حكومتي داريوش روزبروز گسترده شد بگونه‌ايكه وزراي ايراني را خوش نيامد و به داريوش گزارش دادند كه او خداي ايران را نميپرستد و پيرو خداي يهود است پس از اينكه اين امر بر شاه ثابت شد، دستور داد تا دانيل را در چاه شيران بيندازند، اما شيران كه توسط خدمتكاران يهودي سرپرستي و تربيت شده بودند؟ زياني به وي نرساندند و صبح روز بعد كه شاه او را سالم ديد گمان كرد كه خداي دانيل، وي را نجات داده است. پس دانيل وزير اول شاه ميشود و دستور قتل عام تمامي وزراء، فرماندهان، زنان و فرزندان آنان را ميدهد.»
« امر فرمود تا آن اشخاص را كه بر دانيل شكايت  آورده بودند حاضر ساختند و ايشان را با پسران و زنان ايشان درچاه شيران انداختند و هنوز به ته چاه نرسيده بودند كه شيران بر ايشان حمله آورده و همه استخوانهاي ايشان را خرد كردند. پس از آن داريوش به جمع قومها، امتها و زبانهاييكه در تمامي جهان ساكن بودند نوشت كه سلامتي شما افزون باد كه در هر سلطنتي از ممالك من مردم به حضور خداي دانيل لرزان. »
 و اين يكبار ديگر بود كه آيين، دانش و فرهنگ آريايي توسط دانيل نابود شد و آيين و فرهنگ سامي جاي آنرا گرفت.
اين شيوه غيبگويي و قدرتگيري در تاريخ اسراييليان فراوان به چشم ميخورد و يوسف هم بخاطر همين غيب گويي است كه به استانداري بخشي از سرزمين مصر ميرسد و مردخاي هم با همين غيبگويي موفق ميشود تا با خبرنمودن شاه از طرح ترور، نخست وزير وي (هامان) را بقتل برساند و
البته اگر ما با نگاهي لاييك و خردگرا به اين پديده ها نگاه كنيم غيبگويي نخبگان اسراييلي چيزي جز نوشتن و اجراي سناريوها و فيلمنامه هايي نبوده است كه موفقيت تاريخي آن سناريوها برخاسته از وجود يك سازمان همبسته و گسترده و فراگيري بوده است  كه البته خوب عمل كردن آنها و بجان خريدن هر برخورد و خطر و غيره از سوي آنها قابل تحسين و ستايش است.. و شايد برهمين اساس است كه حتي قرآن نيز آنها را قوم برتر دانسته است و اين برتري را خود يهوديان هم باور داشته وبه فرزندان خود ميآموزند تا بدانند كه آنها (اسراييليان) بهترين قوم و نژاد برتر زمين هستند.
در طول تاريخ نيز بجز كارهاي هنري و مالي و سياسي، تبليغاتي جهان، شعبده بازي و چشم‌بندي و معركه گيري نيز يكي از هنرهاي يهوديان بوده است! و كلا شكي نيست كه بخشي از اين عناصر از ذكاوت تشكيلاتي خاصي بر خوردارند!
و امروزه نيز اكثر كشفيات وترقيات و اختراعات جهان توسط يهوديان عملي شده است وحتي سرزمين فلسطين قديم كه بيش از 50 سال است اسرائيل نام گرفته است با آن خشكسالي و شرايط بد كشاورزي قديم تبديل به يك سرزمين پيشرفته شده است كه كشورهاي عربي مجاور آن با اينكه ميلياردها دلار درآمد نفتي دارند ولي هرگز نتوانسته اند به اندازه يك درصد در پيشرفت و اختراع وكشف با اسرائيل رقابت كنند!!
آري بن مناشه از مقامات برجسته موساد ونويسنده كتاب پول خون در پايان كتاب سراسر انتقاد و افشاگرانه خود عليه اسراييل و طي گفتگويي با خود من باز به اين مساله اعتراف ميكند كه :
« من هنوز باور دارم كه كليميها قوم برگزيده خدا هستند.»
چنانچه در كتاب «دينداري و خردگرايي» نوشتم اساساٌ خداوند در جهان دوگونه است يكي «خداي اسراييلي» و ديگري « اهوارامزداي آريايي» كه تعريف از چگونگي وجود خدا نيز در اين دو دين و آيين متفاوت و ديگرگونه است. و شكي نيست كه خداي اسراييلي توجهش به خلق‌كنندگانش!! نسبت به ديگر اقوام متفاوت باشد!! زيرا كه خداسازي ورائ عقل و دانش متداول، برخاسته از تفكر آنهاست
اين پرسش براي بسياري پديد ميآيد كه چگونه است كه يهوديان با همه درگيريهايي كه درطول قرنها داشته‌اند، اما هميشه پيروزي نهايي با آنها بوده است!، يعني چنانچه از خواندن تورات و تاريخ پس از تورات استنباط ميشود، اين قوم همواره مورد دشمني ملتها بوده است اما هميشه اين قوم يهود بوده كه توانسته است دشمنان خودرا قتل عام و نابود كند.
نخستين سلاح يهوديان در پيشروي و پيروزي خود،
تلاش سازمان يافته زيرزميني
و برخوردار بودن از تشكيلات منسجم و منظم
و باور و ايمان داشتن آنها به تفكرشان واستواري درعقيده وباور به آفريننده!
و اطاعت مطلقه از رهبريشان بوده است كه هزاران هزار سال پيش از دوران كدخدايي  آدم و تبعيد وي از ايران (باغ عدن) بسوي صحراي سينا (حدودا پنج يا شش هزار سال پيش ) و دوران كدخدايي سليمان، آنرا درمعبد سليمان پايه نهاده‌اند! (نخستين معبد بزرگ فراماسونري پس از مزگتهاي زرتشتي!) يعني حزب و تشكيلاتي ساخته‌اند كه قدمت چندهزارساله دارد و درطي سده‌ها، همه كارهاي خود را سازمان يافته و حساب شده انجام داده و ميدهند. و عضوگيري در آن براساس زايش مادر و نژاد يهودي است كه در فراكسيونها و گروه هاي كوچك محلي، شهري، استاني، كشوري و جهاني انجام پذير ميباشد.
اين سازمانها:
-                        از امكانات مالي در سطح بسيار بالا و غيرقابل تصور برخوردار ميباشند.
-            نفوذ بر تمامي جريانات، تفكرات، اديان و سازمانهاي سياسي، مذهبي، اقتصادي و حتي پرورش دادن استرهايي براي نفوذ بر حريم پادشاهان و قدرتمندان جهاني.
-            پنهانكاري، بحدي كه ايمان و عقيده خود را براي رسيدن به اهداف عاليه حتي احيانا براي فرزندان (اگر از مادر يهودي نباشند) و دوستان خودهم هويدا نميكنند. .
-                        تقويت سازمانها و كميته‌هاي خبرگيري خود در تمامي كوي و برزنها.
-            شركت درعمليات براندازي و تروريستي نه بطور مستقيم بلكه با آفريدن جريانهايي داخل همان حركتهايي كه مايل به سرنگوني و نابوديشان هستند.
مثلا براي حذف انور السادات جهت امكان يافتن حمله به لبنان، يك گروه اسلامي محرمانه را سازماندهي ميكنند كه اگر هم فردا كسي دستگير شد همه جا بگويند كه اين خود مسلمانها بودندكه وي را كشتند.
در  جايگاههايي خودشان هم رسما از عمليات تروريستيشان ياد ميكنند. مثل نمونه ‌هايي كه اسحق شامير خودش شرح داده است و يا حتي ترورهايي كه آقاي ايهود بارك خود به انجام آنها اعتراف كرده است و در بحبوبه انتخابات در اسراييل ليست ترورها بارها و بارها در رسانه ها منتشر شد.
البته  نكته ديگري كه يادآوري آن ضروريست. وجود زمينه گول خوري و تن پروري و بي ايماني است درميان بخشي از مردم كه براحتي برنامه هاي طرح ريزي شده عملي ميشود!! وگرنه اگر ديگران هم برخوردار از عقل و دانش و شعور و همتي بودند، ميتوانستند نه تنها دربرابر برنامه هاي رقبا و دشمنان به مقابله برخيزند. بلكه ابتكار عمل را نيز بدست بگيرند.!!
-            قوم بني اسراييل بر اساس نوشته تورات، هرگز نام و عنوان واحدي نداشته است و بخاطر درگيرهاي قبيله‌اي و قومي در ميان اين عزيزان در هر عصر وزمانه‌اي آنها را به نامي ميخوانده اند.
1-          بني آدم و يا آدميان اين عنوان هرچند تا به امروز مورد استفاده قرار ميگيرد، اما ثبت تاريخي آن از هنگامه وجود آدم و حوا است كه در حدود پنجهزار و هفتصد سال پيش زندگي ميكرده اند.
2-           از هنگام نوح، نام سام به چشم ميخورد كه دو فرزند بنامهاي سام وحسام داشت و تمامي نسلهاي بعدي بني‌اسراييل و يا آدميان از اين دو جاري شده‌اندكه كنعانيان، فلسطيان و حتي نمرود جنايتكار جبار هم از همين نوادگان نوح بوده است. (يعني فلسطينيها هم با كل يهوديان هم نژاد و هم اصل هستند.)
3-           لقب ابراهيميان از پسين ابراهيم به اين قوم و فرزندان او داده شد و باز  دوجناح اسحاقيون و اسماعيليون نيز در ميانشان پديد آمد.
4-                    اسراييل اين نامي است كه از هنگامه يعقوب به او داده شد و فرزندانش را بني‌اسراييل خواندند.
5-          يهودي، يهودا نام فرزندي از يعقوب بودكه احتمالا يهودي هم از نام او آمده است و البته يعقوب، دوازده فرزنده داشت كه هريك باز قبائيل و اقوام ديگري را پايه نهادند. (تورات و عصر عتيق)
6-                     كليمي كه در ايران رايج است به پيروان موسي گفته ميشود كه از ادعاي سخن گفتن او با خداوند گرفته شده است.
7-                    عبريان
8-                    9-10
بجز نام و عنوان قومي، قبايلي فرزندان آدم كه در هر عصر و زمانه‌اي ديگر ميشده است، نام خداوند آنها هم ثابت نبوده است، چون در تورات با هر رئيس قبيله يا پيامبري، چشممان به يك نام جديد براي خدا مي افتد مانند: خدا= رحمان، رب، يهوه، ايل، الله
و ازهمه زيباتر جريان موسي است.
وقتي خدايش با او صحبت ميكندو به او ماموريت ميدهد، موسي ازخدايش ميپرسد كه من ترا چه بنامم؟ (يعني تو كيستي و اسمت چيست؟)  و او ميگويد مرا يهوه بخوان:
« موسي به خدا گفت اينك چون من نزد بني اسرائيل برسم و بديشان بگويم خداي پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و ازمن بپرسند كه نام او چيست؟ بديشان چه بگويم؟ خدا به موسي گفت هستم آنكه هستم و گفت به بني اسرائيل چنين بگو يهوه= هستم. يهوه مرا نزد شما فرستاده (سفر خروج صفحه 85 تورات)
يعني تا سه هزار سال پيش هنوز نام خداي ساميان تعيين وتثبيت نشده بود!
بحز اين مسئله (نام خدا) كه موسي تا هنگام پيامبر شدن از آن بيخبر بوده است و نميدانسته است اورا چه بنامد، نكات جالب ديگري هم هست كه طرز تفكر يك پيشواي بزرگ كه فاتح جنگهاي بسيار بوده است را ميرساند كه در محدوده تفكر بوميان و صحرانشينان بوده است و آنهم در صورتيكه در همان وقت مصر و ايران دو مهد بزرگ تمدن ودانش بوده‌اند. البته خود موسي بارها و بارها زيركي و ذكاوت خود را نشان داده است. اما همراهان اسراييلي او همواره بخاطر داشتن افكار و عقايد غيرعقلي با اودرگير ميشده اند و بارها اورا تكذيب و تحقير و تمسخر نموده اند!
سال 1996 مجله هفتگي LePoint چاپ پاريس با انتشار مقاله اي كه از نظريات نويسندگان غربي (يهودي و مسيحي) بسياري هم استفاده شده بود، نوشته بودكه موسي دلاوري كه فاتح جنگها بوده است در مراحل بسياري از پا به ميدان گذاشتن ترسيده است و از ميدان و رويارويي با حريف گريخته است ونتيجه تقريبي گرفته كه شايد موسي در دو هنگام  مختلف دو شخصيت و دو پرسوناژ مختلف بوده اند.
بعنوان مثال: وقتي كه موسي در دفاع از يك اسراييلي، يك فرعوني را ميكشد و جنازه او را مخفي ميكند  توسط يك اسراييلي ديگر به پليس فرعون بعنوان قاتل معرفي ميشود و مجبور به فرار ميشود و جالب است بدانيم كه وسعت گريز موسي چند صدكيلومتر است. شهري كه در مصر بوده و موسي از آن گريخته است، شهر رامس در كنار رود نيل و كانال سويز كنوني بوده است و او تا مديان فراكرده است و در آنجا با دختر كاهن بزرگ ازدواج كرده است، مديان در آن طرف صحراي سينا واقع بوده است كه موسي ميبايست هم از درياي سرخ عبور ميكرده است و هم از جنوب صحراي سينا ميگذشته است:
«و موسي از حضور فرعون فرار كرده در زمين مديان ساكن شد و بر سر چاهي بنشست و كاهن مديان را هفت دختر بود كه آمدند و آب كشيده و آبخورها را پركردند تا گله پدر خويش را سيراب كنند شبانان نزديك آمدند تا ايشان را دور كنند، آنگاه موسي برخواسته ايشان را مدد كرد وگله ايشانرا سيراب نمود و چون نزد پدر خود و عوبيل آمدند او گفت چگونه امروز بدين زودي برگشتيد؟ گفتند شخصي مصري مارا از دست شبانان  رهايي داد و آب تميز براي ما كشيده گله را سيراب نمود وموسي راضي شد كه با آن مرد (كه هفت دختر داشت) ساكن شود و او دختر خود صفورا را به موسي داد.» (سفر خروج صفحه 86 تورات)
چنانچه د راين مطلب تورات و كتاب مقدس بوضوح آمده است دختران كاهن بزرگ، موسي را شخصي مصري ميدانند وتورات هم آنرا بدون تكذيب نقل ميكند.
از سويي نام موسي را گفته اند عبري است و از آب گرفته معني ميدهد ولي در زبان مصريان و فراعنه، از جوهر موس است و بمعناي او بدنيا آمد و يا هم نوزاد جديد.
و موسي را در بسياري از نامهاي مصري  (حتي فرعون زمان موسي) مشاهده ميكنيم زيرا نام وي (فرعون) را موسس (رامسس) بوده كه رامسس بمعناي زاده خداوند بوده است و شهري كه موسي از آنجا (در مصر) خارج ميشود نيز بنام همين فرعون رامس ناميده ميشده است.
رومان گيرشمن بر اين باور است كه يهوديان در دوران مختلف از تاريخ ايران باستان مورد مرحمت پادشاهان آريايي قرار ميگرفته‌اند و يهوديان شاهان ايراني را مدافعان حقيقي دين خود ميدانسته‌اند و چون از طرف سلوكيان و روميان مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند معتقد شدند ايران تنها قدرتي است كه ممكن است ايشان را از يوغ خارجي نجات دهد. همچنانكه در زمان هخامنشيان (استر، مردخاي و دانيل) اين مساله تحقق بخشيد. در زمان پارتيان يهوديت در بابل توسعه بسيار يافت. در سال بيست پيش از زايش ميلاد مسيح، دولت حقيقي كوچكي از يهوديان دست نشانده ايرانيان در سواحل فرات ايجاد شد و بمدت بيست سال دوام يافت. در سراسر اين ناحيه در بابل و مدينه‌هاي يوناني زندگي معنوي و عقلاني قوم يهود پناهنده و متمركز شد واين نزديكي موجب تاثير افكار يهود در بين ايرانيان گرديد.
 
البته بدون شك تورات هم مثل ديگر كتب ديني سالها پس از موسي نوشته شده است (و چنانچه گفته شد يك تقليدهاي ناشيانه‌اي هم از تاريخ آريايي شده است در رابطه برخي از افسانه‌ها) و روايت افسانه‌هاي قوم آدميان، سليمان، عبرييان، يهوديان، بني اسراييل، فلسطينيان و بوده است كه هرچند همه آنها از يك اصل و يك نژاد بوده‌اند، اما بارها و بارها با هم جنگيده اند و يكديگر را قتل عام نموده‌اند.
 با خواندن تورات ويا كتاب عهد عتيق بخوبي درميبابيم كه چه جنگها و خونريزيهايي درميان اين عزيزان رايج بوده است ونمونه واضح آن اينكه امروزه اين قوم از بيش از ده عنوان و نام برخوردارند.
از هنگام كورش، داريوش، خشايار و فراعنه مصر گرفته تا ابراهيم و لوط، تا زمان رم و بارها و بارها اين قوم اسير بوده است و البته هميشه بعد از پايان اسارت دشمنان خود را با عنوان بلاهاي الهي و يا هم هجومهاي با توطئه قتل عام و نابوده نموده اند چون قتل عام ايرانيان در زمان استر و دانيل و قوم لوط، بابليان، مصريان و دهها مورد ديگر.
پيش از رهايي آنها از مصر و يا شهر آرميس، كورش آنها را از اسارت بابل نجات داد، چهل سال هم بني اسراييل اسير قوم برادر خود، فلسطين بود و حتي مسيح هم نخستين هدف انقلابيش مبارزه با استعمار رم بود كه برتمامي سرزمينهاي يهودي حاكم بود، اما مسيح هم به فتواي يهود و بدست سزار كشته ميشود
هرچند از هنگام شكل گيري دولت اسراييل، بخش وسيعي از يهوديان متحد ويكپارچه شده اند و فقط احيانا دست به ترورهايي ميزنند، مانند ترور مظلومانه اسحاق رابين و دهها ترور فلسطينيان دردهه‌هاي كنوني. اما در طول تاريخ بخاطر درگيريهاي قدرتي، يا با هم و درميان خود درحال جنگ بوده اند و ياهم با ديگر قومها درگير بوده اند كه بارها و بارها اسير قدرتها شده‌اند.
آخرين اسارت بني اسراييل در طول تاريخ جنايات نازيها بودكه در پي اين جنايتها يك تبليغات نادرست و اشتباهي برعليه آرياييان و آرياجويي در سراسر جهان شروع شد و همچنان ادامه دارد هرچند عناصر خردمند و داناي يهودي نه اينكه آريا و آريايي را با نازيها قاطي نمي كنند بلكه استفاده از واژه آريا و تاريخ و فرهنگ آنر افتخاري ميدانند و در اروپا و حتي اسراييل كمپانيهاي يهودي فراواني است با نام آريا! وحتي راديو اسراييل هم هرروز در برنامه‌هاي خويش از تاريخ و روزهاي آريا استفاده ميكند! اما هستند يهوديان بنيادگرايي كه بطور افراطي با جريانها برخورد  ميكنند كه اخيرا دولت آمريكا درميان سي گروه تروريست، يك گروه افراطي اسراييلي راهم معرفي نمود
آما آنچه يادآوري آن ضروريست اينكه:
يكم: در نگاه ما خود يهوديان هم در اصل آريايي هستندو آدم و حواي آنها دوعنصري بوده اند كه از سرزمين آريا كه همه در بهي و نيكي و شادي (بهشت= بهزيستگاه) ميزيسته اند (باغ عدن) به صحراي سينا تبعيد شده‌اند  و تمامي علماي يهود نيز بر اين باورند كه باغ عدن (يعني همان بهشتي كه آدم و حوا پيش از تبعيد در آنجا زندگي مينموده اند) در سرزمين آريا بوده است و نمونه بارز ديگر تمامي افسانه‌هاي كهن آريايي است كه با تغييراتي وارد تفكر يهوديان شده است! مثلا افسانه نوح تقليدي از دوران جمشيد است! و يا سامسون و دليله اقتباسي از سياوش و سودابه است و اينكه سليمان همان جمشيد و در جاهايي هم گيومرث آريايي است كه البته جابجايي تاريخي اين افسانه ها خود بحث و پژوهش ديگري را نياز دارد.
دوم: آريا بمعناي يك نژاد خاص و برتر مطرح نيست بلكه در نگاه ما! آريايي يك «هويت» و شناسنامه و انديشه ميهني است كه اقوام و نژادهاي بسياري را شامل ميشود ( نمونه بارز آن استانهاي مختلف و موزاييك ايران ميباشد كه مردمان ما را از هند، افعانستان تا تاجيكستان و قفقاز و آذربايجان و ارمنستان و تركيه شامل ميشود.) و چنانچه درتمامي فرهنگهاي لغت آمده است، آريا همان ايران است كه به انسانهاي نخستين مستقر شده دربخش نخست كره زمين (عراق كنوني) كه به خشكي رسيده است اطلاق ميشده و ميشود.
« آريا مهمترين شعبه مردم سفيد، مردمي كه ابتدا در شمال فلات ايران به صحراگردي ميگذرانيدند چند هزار سال پيش از زايش مسيح بطرف جنوب متوجه شده قسمتي از آنها به هند رفتند قسمتي هم در فلات ايران ساكن شدند، دسته هايي هم از آنان به يونان و اروپاي جنوبي و سرزمين آلمان واروپاي شمالي رهسپار گشتند و آنها اجداد ايرانيها و هنديها و يونانيها و رومي ها و بيشتر ملل امروزي اروپا و آمريكا محسوب و نژاد هند و اروپايي و آريايي و آريان و آرين ناميده شده اند. زبانهايي كه از زبان آرياييان اشتقاق يافته عبارت است از اوستايي، سنسكريت، پهلوي ، پارسي، يوناني، لاتيني، ژرمني، اسلاوي، در ميان لهجه‌هاي معمول اروپا تنها لهجه فنلاندي ومجار و ترك را از خانواده آريايي مستثني و بركنار دانسته اند.» (فرهنگ عميد صفحه 27)
اين اقوام در طي هزاره ها با سفرها و كوچهايي كه نموده اند،تحولاتي در زبان و تاريخ و فرهنگهاي خود نسبت به جايگاه استقراشان پديد آوردند! كه انسان متمدن اول همان گيومرث (يا آدم سامي تازي) است كه انقلاب بزرگ او پوشش آفريني است! يعني او نخستين پادشاهي است كه به انسان پوشش را ميآموزد! اين آموزش در پوشش در اديان سامي و تازي يك افسانه خاص مذهبي بخود گرفته است كه يك فلسفه نامعقول بندگي و خداوندي و ابليس ودرخت ممنوعه را نيز پديد آورده است
چنانچه گفته شد، اوستا كه يكي از كهنترين كتابهاي تاريخي و آييني بوده است در طي هزاره‌ها نابود شده است.. اوستا دردوران باستان داراي يكصد وبيست و نه كتاب بوده كه هركتاب درباره موضوع ويژه‌ اي نوشته شده بود.
مسعودي يكي از تاريخ‌نگاران نوشته است كه : « اوستا بر روي دوازده هزار پوست گاو دباغي شده به خط زر نوشته شده بود.»
و پليني مينويسد كه :
«زرتشت يكم  اوستا را در بيست و يا دويست هزار شعر سروده بود.»
هنگام حمله اسكندر به ايران بجز نسخه‌هاي معمولي اوستا كه دردست مردم بود، دو نسخه كامل از آن نيز يكي درتخت جمشيد پايتخت هخامنشيان و ديگري در گنج شيزگان واقع در آتشكده آذرگشسب درنزديكي درياچه اورميه نگهداري ميشد. نسخه يكم هنگام آتش زدن اسكندر به كاخ پادشاهان هخامنشي طعمه آتش گرديد نسخه دوم را يونانيها به يغما برده و بنا به قولي به يوناني ترجمه نمودند.
پس از گذشت سده ها پادشاهان ساساني به گردآوري و ترتيب و تنظيم كتب پراكنده پرداخته و از نو سروسامان و صورتي بدان دادند و قسمتي از اوستا بزبان رايج زمان پهلوي ترجمه شده، بدان افزوده گشت با انقراض سلسله ساساني و هجوم تازيان به ايران بسياري ازكتب و نوشتجات مذهبي و اوستايي طعمه آتش گرديد.
ابن خلدون مينويسد: « وقتي كه ايران بدست تازيان گشوده شد كتب بسياري در آن سرزمين بدست تازيان افتاد، سعدبن وقاص سرلشگر سپاه تازيان به عمر خليفه مسلمانان درباره كتابها نوشت و اجازه خواست تا آنانرا براي مسلمانان ترجمه كنند  اما عمر به او نوشت كه با داشتن قرآن ما را نيازي به آنها نيست بدين رو آن كتابها را در آب ريختند و يا هم بسوزاندند و علوم ايرانيان را از بين بردند وبدست ما نرسيد.»
بيش از اين حادثه، در مراحل مختلف ديگري فرهنگ و دانش و تاريخ ايرانيان توسط مهاجماني چون اسكندر نيز ويران گشته و خردمندان بسياري نيز قتل عام شده اند.









 
 
 
 
سياوش اوستا در مردادماه سال 6979 آريايي ميترايي در دامان بانو زهرا ميرزايي و در آغوش عباس عباسي در محل نوغان مشهد چشم به جهان گشوده است.
 در 16 سالگي رئيس سازمان دانش آموزان حزب مردم به دبير كلي ناصر عامري بوده است.
 در 17 سالگي نخستين كتابش «مسخره‌هاي شهر ما» منتشر شده است.
 وي شاگرد (تاريخ و فلسفه) استاد محمدتقي شريعتي و شيخ علي تهراني و در دو سال   نخـست انقلاب ، مشاور اين دو در امـور سيـاسـي بـوده اسـت ...    وي در 24 سـالگي  مجـبور به تـرك ميـهن ميشود و مدتي در لبنان و سوريه تحصيل نموده و پس از آن مقيـم پاريس ميشود.                                                                           
وي در فرانسه پايه‌گذار خدمات تبليغات با كامپيوتر و كافي‌نت مي‌باشد.
 
 
 
 
    شخصيتهاي فرانسوي بسياري نيز از سناتور، وزير و غيره ميهمان برنامه‌هاي راديويي سياوش اوستا بوده‌اند: سناتور هانري كاياوه پدر خردگرايي فرانسه، ژنرال هانري پاريس مشاور رئيس جمهوري فرانسه، پير ماريون رئيس سازمان اطلاعات و ضد جاسوسي فرانسه، فرانسواز اوستاليه وزير آموزش و پرورش فرانسه، رولان دوما وزير امور خارجه فرانسه، دانيل ژلن هنر پيشه، ژوزه بووه رئيس سنديكاي كشاورزان فرانسه و ...
 
در چندين مرحله سياوش اوستا زير پوشش حفاظتی نيروهای ويژه فرانسوی بوده است که بين سه تا چهار افسر کماندو با يک اتوموبيل ضدگلوله در اختيار وی بوده است.
اما هر بار سياوش اوستا از رهبران فرانسوی خواسته است تا بجای محافظ گماردن برای آزادگان از تروريستها بخواهند تا عملياتشان را در غرب متوقف کنند تا اينکه در سال ۱۹۹۷ در پی پيشنهاد سياوش اوستا به رهبران اروپا دولت محمد خاتمی با امضای پيمان نامه ها ئی متعهد شد تا از ورود تروريستها به غرب جلوگيری کند و در پی افشا گريهای ريشه ای سياوش اوستا حتی رئيس جمهور ايران تا آنجا پيش رفت که رسما اعلام نمود که وزارت اطلاعات ايران ايرانيان را به قتل ميرساند.
 
سیاوش اوستا تا چهل سالگی با نام شناسنامه ای حسن عباسی شهرت داشت اما در پی جعل یک شخصیت امنیتی از سوی جمهوری اسلامی ایران و دکتر حسن عباسی خواندن او که نام اصلیش یدالله قزوینی بوده و از فرماندهان سپاه پاسداران و استاد دانشگاه امام حسین و آموزش دهنده ی حزب الله لبنان (بر اساس اعترافات خودش که در یو توب موجود است) و مشاور سید علی خامنه ای و ازتئوریسنهای نظام بوده است سیاوش اوستا  این نام را برای خودش برگزید بویژه از سال ۱۹۹۵ با نوشتن کتاب خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد که در آن کتاب اهورامزدا را در خواب می بیند و همو وی را بجای حسن و یا دیوید عباسی  سیاوش اوستا میخواند۰
شایان یاد آوریست که کتاب  خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد و برنامه های رادیو و تلویزیونی سیاوش اوستا تاثیر بزرگی در گسترش خداشناسی درست و خردگرائی آریائی در افکار و اندیشه های انسانهای مختلفی گذاشت این تاثیر خواسته و یا نا خواسته در آثار بسیارانی از شعر و کتاب و برنامه رادیو تلویزیونی تا به امروز مشهود است۰
 
 
 
 
 
شایان یاد آوریست که کتاب  خدا را در خواب دیدم زار زار گریه میکرد و برنامه های رادیو و تلویزیونی سیاوش اوستا تاثیر بزرگی در گسترش خداشناسی درست و خردگرائی آریائی در افکار و اندیشه های انسانهای مختلفی گذاشت این تاثیر خواسته و یا نا خواسته در آثار بسیارانی از شعر و کتاب و برنامه رادیو تلویزیونی تا به امروز مشهود است۰
Acheter En livre papier: 20 Pour chaque livre, livraison compris
David ABBASI Politicologue, Islamologue, Historien, Ecrivain, Auteur de +120 ouvrages et 5000 Articles et + 3000 Heures d'émissions Radio Télévise . David ABBASI, rénovateur et inventeur des idées pour une laïcité mondiale et la spiritualité individuelle. Il est à l’origine de l’utilisation du mot « Islam Politique » depuis 1980 … commander ses livres:
http://abbasi.fr
سفارش کتابهای سیاوش اوستا
http://awesta.org
From Wikipesia:
David Abbasi, also known as Siyavash Awesta, is a Persian-French writerjournalist, and Islamologist. He lives in Paris,[1] and was born to Zahra Mirzai (mother) and Sheikh Abbas Abbasi (father).

Career

He has written more than 100 books and 2,000 articles. Animator of the radio “Ici et Maintenant”[2] since 1986, and has experienced more than 7000 hours of emissions and interviewed several international personalities like Jacques ChiracLaurent FabiusDaniel GélinHenri CaillavetJosé BovéMehdi BazarganCastroPierre HenryPierre MarionAri Ben MenasheEli BarnaviEnrico Macias, Général Paris, and Jean Pierre RaffarinFrançois Lebel.[3] Founder of Mehr television since the year 2000, the emissions diffused by satellite, Telestar 12 & 4 in the whole world and approximately 500 emissions available on the internet.[4][5] Since 1990, he invented the mitraic diary which he publishes each year and we are in year 7029 is the year 2007.[6] He has also written three books on this subject in multiple languages.[7][8][9] He organized and produced more than 200 artistic programs, plays and festivals varied on the Eiffel Tower, Bois de Boulogne, Palais des congrès of Versailles, Théâtre de Paris, Casino de Paris, Theatre ADYAR, and Auditorium of Châtelet in the presence of several thousands of people.[10]

Awards

  • “ Arts Sciences Lettres ”[11]- Gold Plate
  • “Grand Prix Humanitaire de France”[12] – Gold Medal
  • “Mérite et Dévouement Français”[13]
Several international personalities wrote articles in his favor[14] especially senator Henri Caillavet (father of the French modern laicity), who made a foreword in the book entitled “Women and Wars in Political Islam”.[15]
From Wikipesia:
David Abbasi, also known as Siyavash Awesta, is a Persian-French writerjournalist, and Islamologist. He lives in Paris,[1] and was born to Zahra Mirzai (mother) and Sheikh Abbas Abbasi (father).

Career

He has written more than 100 books and 2,000 articles. Animator of the radio “Ici et Maintenant”[2] since 1986, and has experienced more than 7000 hours of emissions and interviewed several international personalities like Jacques ChiracLaurent FabiusDaniel GélinHenri CaillavetJosé BovéMehdi BazarganCastroPierre HenryPierre MarionAri Ben MenasheEli BarnaviEnrico Macias, Général Paris, and Jean Pierre RaffarinFrançois Lebel.[3] Founder of Mehr television since the year 2000, the emissions diffused by satellite, Telestar 12 & 4 in the whole world and approximately 500 emissions available on the internet.[4][5] Since 1990, he invented the mitraic diary which he publishes each year and we are in year 7029 is the year 2007.[6] He has also written three books on this subject in multiple languages.[7][8][9] He organized and produced more than 200 artistic programs, plays and festivals varied on the Eiffel Tower, Bois de Boulogne, Palais des congrès of Versailles, Théâtre de Paris, Casino de Paris, Theatre ADYAR, and Auditorium of Châtelet in the presence of several thousands of people.[10]

Awards

  • “ Arts Sciences Lettres ”[11]- Gold Plate
  • “Grand Prix Humanitaire de France”[12] – Gold Medal
  • “Mérite et Dévouement Français”[13]
Several international personalities wrote articles in his favor[14] especially senator Henri Caillavet (father of the French modern laicity), who made a foreword in the book entitled “Women and Wars in Political Islam”.

سیاوش اوستا 
Mr David ABBASI depuis 30 ans grâce a ses écrits et ses émission radio télévise en Français et en Persane a éclairer le monde et a obtenue plusieurs encouragements de la parte de 4 Président de la république Français, et beaucoup distinctions David ABBASI est inventeur de mot islam politique et c'est lui qui a écrit et proposer l'Islam de France depuis premier ministre Lionel Jospin jusqu'au président Sarkozy et Président Holland . Fervent opposant aux régimes islamistes depuis1979, David Abbasi est aujourd’hui un éminent écrivain, historien, islamologue et journaliste Franco-Perse Installé à Paris depuis 1982, il est l’auteur d’un grand nombre d’articles et d’ouvrages sur l’actualité, l’histoire et la culture .. David Abbasi est un spécialiste du Moyen -Orient et Proche Orient.... Adresse: David ABBASI 66 av des CHAMPS ELYSEES 75008 Paris France tel: 01 45 63 02 63 & 06 87 81 61 44 - Abbasi.Fr

گزارش ویدیویی دیدار گفتگو و امضای کتاب با سیاوش اوستا در فرهنگسرای شرکت کتاب لس آنجلس سوم اسپند ماه 7077 آریایی شنبه 22 فوریه 2014 ساعت 17

 En ARABE سیاوش اوستا  على الإنترنت بآلعربیه
گزارشی از زندگی سیاوش اوستا العربیه
بمب اتم ملاها کدام است؟ و قاسم سلیمانی و فیلق القدس سپاه قدس
خامنه ای و انتخابات
آیا کامران دانشجو مسیحی شده است؟


0 commentaires:

Enregistrer un commentaire

Abonnement Publier les commentaires [Atom]

<< Accueil